و صدای قدم هایش آمد

و صدای قدم هایش آمد
وقتی میرفت
مثل ابری بسمت دشتی تشنه
و کویری تشنه تر برجا..

نیلوفرثانی

دست به اندازه های خودت نزن

دست به اندازه های خودت نزن

اگر به شوریدن ماهی

از تُنگ ِتَنگ ِدل َست

تمام وسعت تو را میخواهم...


نیلوفرثانی

خمیده ایم در کوران ِتکرار هر سردی

خمیده ایم
در کوران ِتکرار هر سردی
در بغض های فروخورده از اندوه
مرده ایم
در شیب ِرخوت و درد
در ناله های رسیده از هرسو
مردابیم و دیگر هیچ
بهاری نمی زایدمان
از نو
ویرانیم و دیگر هیچ
زخمی نمی سازدمان
ازنو ..

نیلوفرثانی

من از معاشقه با چشم های تومی ترسم

من از معاشقه با چشم های تو

می ترسم

من از گُرگُر ِخواستنت

در التهاب ِاین شب ِکویر

در جستجوی ِیک وجب خاک نم خورده

می ترسم


من از شیوع ِتبار شقایق ها

اسیر در دست باد

شهید در صحن خاک

من از ظهور ِانتظار

درمرکب ِهزار ساله ی ِتاریک

می ترسم

من از رد شدن از حادثه ی عشق

می ترسم

اگر آنسوی ِخود باختن

حریم امن ِآغوش ِتو نباشد ..



نیلوفرثانی

گاهی باید لحظه را گرفت بوسید

گاهی باید
لحظه را گرفت
بوسید
نوازش کرد
بویید
وقتی دست های تو در
دست من ست



نیلوفرثانی

چراغی روشن ست

اگرچه سرما بیداد
و طوفان تنهاییْ هولناک
اگرچه هزارنفس به قفس
وهزاردریچهْ تیره وتار ،اما
هنوز هم اینجا
چراغی روشن ست
هنوز هم یک پنجرهْ باز...


نیلوفرثانی

سنگ انداختی در برکه ام

سنگ انداختی در برکه ام
هزار موج
هزار ماه
قلبم برای ِتلاطم ِعشق
لرزید
و حالا
دلتنگ ِتو و سنگ ها
و هزار موج ِعشقم
بیا ..

نیلوفرثانی

مثل جوهری که پس میدهد به کاغذ

مثل جوهری
که پس میدهد به کاغذ
دوست داشتنت
از شعرهایم بیرون میزند


نیلوفرثانی

تا تو هستی

تا تو هستی
دلم آواز چکاوک دارد
هر بندم
شاخه ای
هوای پریدن دارد

نیلوفرثانی

مجنون افسانه را به یغما برد

مجنون افسانه را
به یغما برد
کسی نفهمید
تو چه کشیدی لیلا


نیلوفرثانی