نوبت عاشقی وُعشق همین امروزست..

من به اندیشه ی یک کوچه حریصم
من به آن قامت ِ برخاسته ی سروی در باد
و به آن سایه ی نمدار سر پرچین
ظهر تابستان ..
من به باور دریایی تو محتاجم
که تمامم کند از عشق
که فرو شویدم از باران
که مرا دست به دست تو دهد
رویـا ..
من با آهسته ترین نغمه ی آغاز تو همراهم
که درونم بوزد نشئه ی پرواز
برساند به حقیقت ، به رگ ِ سرخ حیات
من به آن خوب ترین
حس ِ بارانی تو نزدیکم
و به این حادثه ایمان دارم
نوبت عاشقی وُ عشـق
همین امروزست ..


"نیلوفر ثانی "