در میان جمع گل ها او گلی تنها شد و

در میان جمع گل ها او گلی تنها شد و
تا که من را دید از عمق دلش، شیدا شد و
بید مجنون بود با آرامشی افرا شد و
او ز دانایی بی حدش بسی سودا شد و
در نگاهم مهد علیا، بود تا بلوا شد و
قصد رفتن کرد من باور نکردم، تاهمی در وا شد و
گوئیا روز حساب و محشر کبری شد و
رفته رفته سیل اندوهش چونان دریا شد و
مرغ روحم چون که بی‌پر گشت بی‌پروا شد و
او که خود از ابتدا مأوا، چه بی مأوا شد و
عشقِ رویایی ، مکرر بر دلش رویا شد و
آتش عشقش مرا سوزاند لیکن شعله اش
دامن او هم گرفت و خود به خود رسوا شد و
او غزل های خودش را برتر اما ،
برترین شعر از غزل های دل طاها شد و....

حسین تنیده

مبادا امشب دیر کنی

مبادا امشب دیر کنی

تمام جانِ من

به همین دیدارهای شبانه است

رویاهایی که هر شب می‌ بینم تا زنده بمانم …

علی سید صالحی

تو بدون من مرا کم داری

تو بدون من مرا کم داری
من ولی بی تو جهانم خالیست

“نرگس صرافیان طوفان”

بی تو، من می‌ مانم

بی تو، من می‌ مانم

با سازی که همیشه ناکوک است

عجب نت‌ های سختی داشت

عشق تو !

علیرضا اسفندیاری

کم کم پاییز

کم کم پاییز
رخت رنگی و بساط بارانی اش را آماده می کند،
که باز هم برایمان شاعرانه ترین فصل را آغاز کند..

“مریم روزبهانی”

از صبح‌ های دور از تو نگویم

از صبح‌ های دور از تو نگویم

که مانند است به شب

که مانند است به اوجِ چله‌ی زمستان

هر شب غمت در دل است

و عشقت در سر

و هر صبح،

عشقت در دل و

خاطره‌ ات در سر

طلوع کن صبحم را

که عمریست بی‌ خورشید

روزهایم شب می‌ شود

سید علی صالحی

یقین دارم تو را دوست دارم

یقین دارم

تو را دوست دارم

من، تو را صادقانه دوست دارم

تو را به دور از غرور

به دور از ریا

مثل کودکی به دور از دروغ

تو را مثل نیمه‌ی دیگر جان

مثل لحظه‌ی اولین دیدار

اولین بوسه، اولین آغوش

من، تو را عاقلانه دوست دارم

شیما سبحانی

زندگی را باید کنار گذاشت

زندگی را باید کنار گذاشت

گاهی حواس را پرت می‌کند

آدم باید شش دانگِ حواسش

به دوست داشتن تو باشد

زهرا سرکارراه