ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | |||||
3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 |
10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 |
17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 |
24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
31 |
با من از دو ر می فا سو لا سی حرف بزن
پیش من از اقتصاد و دلار و سیاسی حرف نزن
من اهل سه تار و نی و سنتورم
من اهل دلم اهل شعر و شعورم
من حافظ و سعدی و مثنوی میخونم
من اسرار عشق و رموز عاشقی میدونم
محمد هرمزی
گر به زنجیری دو دستم بسته شد
گر که پایم از نرفتن خسته شد
گر به لب مهر سکوتم میزنی
در سرم گلزار فکرت رسته شد
فروغ قاسمی
دیدی رُخش و شراب در جام شدی
ای دل ز چه رو دوباره تو خام شدی
گفتی که روم به کوچهاش پاورچین
رندان همه دیدند تو را و بدنام شدی
فروغ قاسمی
شمع سحرم تاب و توان نیست مرا
گمگشته عشقم که نشان نیست مرا
آیی به سراغم به صد امید ولی
آن لحظه که جانی به جهان نیست مرا
فروغ قاسمی
آدم در بهشت ارزان فروخت خویش را
آنکه بامش بیش بودنرفت برف بیش را
صدظلم کرددوست بر ما۔شد فراموش
چه کنم ان زخم و زبانها و ان نیش را
پرکردی کیسه را اااااز مال دنیا وغنائم
ز یاد بردی ندیدی افتاده ودرویش را
در صلابت نفهمید دردبیمار را هیچ
سینه سپر کردوندیدجز بالاوپیش را
تا والا رفت رتبه و ان حکم ترفیعش
نداشت احترام موی سپیدوریش را
اخرت را فدا کرددر راه آمال و زندگی
غافل ز محشر بودوندیدآن اتیش را
بنگر شب و روز وآن خورشید و ماه
شاید دریابی اسرار این وآفرینش را
بخوان سرنوشت پادشاه وقیصران
بیاموزی در محضر دوست کرنش را
چرخی بزن درکنارقبرو تخت بیماران
می دانی قدرصحت تن خویش را
داودچراغعلی
مثل چشمه سارِ قلبم
که زلال بسترش رو کوه ندیده
مثل ارغوانِ سرخی
که نشون نمی ده رنگ ازش پریده
مثل سایه راه می رم
سبک و پر از حضور و بی اراده
مثل اون اقاقی ام من ،
تکیه گاه و سایه گاه اما خمیده
نردبان کهنه ای که
آدما رو به صعود راه رسونده
تکه های پازلی که
روی میز بازی نیمه کاره مونده
اون منم طرحی که نقاش
سرنوشتشو بدون رنگ کشیده
پنجره ای رو به آفتاب ،
دست معمار بین دیوارا نشونده
الهام ابوالحسنی
علی آمد،علی آمد،حیدرسدیدآمد
مژده یاران،آن وقت سعیدآمد
زاییدفاطمه،درکعبه،علی مرتضارا
بهترین مردان دنیا،بعدپیمبروالارا
نامیده شد،روزپدر،این خجسته میلاد
مبارک بادا مبارک،برهمه زیاد
محمدبختیاری مرکیه
زندگی شهد است و شیرین همچو جانی
بار علمت کن فزون اندر جوانی
گر رود از دست تو کی دیگر آید
این زمان قدرش بدان تا میتوانی
فروغ قاسمی