زخمی تر از همیشه

زخمی تر از همیشه
زخم شمشیر سرنوشت دیده
باقلبی و بالی شکسته
به طوفانی سهمگینتر ازهر دیده
عمرآرزوهام به حبابی په پر پر شدن دیده
من هست و نیستم رفته
خانه ام سیل گرفته به ویرانی دیده
گرد بادی وجودم گرفته به سوی مرگ ونیستی کشیده
زخم عشق به مهربرده گی بر پیشانی ام نشسته
با قامتی شکسته با پشتی خمیده
با کوله باری از درد به پشت خود کشیده
رفتم برای ناله فریاد
با اشک های چکیده به غم ها دیده
با دلی که همه جاش غصه گرفته
به شکوه به سنگ صبوری که خدا بهم داد
من قایقی شکستم
در طوفان عشق در میان امواج خروشان
به بلندای سر به ابر ساییده
امید به ناخداعشق بسته
به معجزه مهر
زین طوفان رهیده به ساحل نجات رسیده
با دلی که سیاهی تباهی از دل رفته
به رنجها ی بیکران کشیده
طعم عشق را به درستی چشیده
زین همه درد و رنجها
زین طوفان دیده
به صبح سحرنغمه مرغان دریایی
بعد از طوفان این دل شنیده
به خنده ایستاده با دلی به آرامش رسیده
به پناهی از خدایی به مهربانی دیده
غمزدایی او به هر غم چشیده دیده
قدرت دست نیافتی او دیده
به خلقت هر آسمانی دیده
به ناخدایم در میان این طوفان
به قایق شکستم این قدرت
په کمک و نجات رسیده
یاور ی او در هر مصیبت و غم دیده
او را بهتر از هر خوانده دیده
ای تکیه گاهم به فریاد
غمزدای غمهام ای
در انتظارم مرا بخوانی
به رهایی باشی کنارم
به عشق به جاودانی
همدم و همراه من بمانی به هرجا به راهی
در اوج بی ریایی با تو هستم بهترین نامی
به خواندت به یک نام
گویا بهترین بهشت را داری
مثل بوسه مادر به پیشانی
در اوج سرور و شادمانی


منصور دادمند

یارِگرمابه و گُلِستُنُم تونی

یارِگرمابه و گُلِستُنُم تونی
امیدِ روزِ زمستونُم تونی

مهِ شَوِ چاردَه، مَنی چند ؟
روشنایی شَوِستونُم تونی

مَیگُسارینِ کِردُم حَرُم
شرابِ تاکِستونُم تونی

ماهگَرمه نیکُنه چاره مونه
سایه سارِ تَوِستونُم تونی

مو هی شعر دارُم وِردِ زون
چونکهِ اَنبارِ غَزَلِستونُم تونی

اَر خاکِ مو وابیده گِرون
زَرِ ناب خاکِستونُم تونی


محسن جلیلی دوآبی

گاهی دلم هوای تو را میکند هنوز

گاهی دلم هوای تو را میکند هنوز
بر بی وفاییِ تو وفا میکند هنوز

من شکوه ها نموده ام از چشم های تو
اما دو چشم تو که جفا میکند هنوز

با اینکه سالهاست که هرگز ندیدمت
قلبم بخاطر تو صدا می‌کند هنوز

گرچه امید وصل تو کمرنگ‌تر شده‌ست
دستم به آسمان و دعا می‌کند هنوز

تو همچنان طبیب دلِ خسته‌ی منی
چشم تو درد کهنه دوا می‌کند هنوز

چون ماهی ام فتاده به دریای غم که او
بعد از نبودن تو شنا میکند هنوز

در حیرت و شگفتم از این کیمیا که او
روی سیاه را چو طلا می‌کند هنوز

چتر نگاه توست که از زندگی من
همچون گذشته دفع بلا می‌کند هنوز


دیدی که روزگار ،به نامردی تمام
ما را چگونه زار و جدا میکند هنوز

مجید سروری

دلا این عالم فانی سراب است

دلا این عالم فانی سراب است
تمام چهره اش پشت نقاب است
به ظاهر گر بود زیبا و خوش رو
به باطن ذات او خیلی خراب است


مجید یزدانی

از من عبور کردم و

از من
عبور کردم و
به تو رسیدم
از تو
عبور کردم و
به او رسیدم
از او عبور کردم و
رسیدم به خویش

من خویش را
فراتر از ضمیرها
یافتم


شبنم حکیم هاشمی

وقتی دست خیالت را می گیرم

وقتی دست خیالت را می گیرم

انگار دست تمام رؤیاها را گرفته ام

که هر کدام

گوشه ای از تو را در من برپا می کنند

چیزی در تو بالاتر از بهار

احساس عاشقانه ام را

گلبرگ به گلبرگ می گشاید

چیزی در من صدای چشمانت را

ژرف تر از تمام گل های سرخ می شنود

آنقدر به من نزدیک می شوی

که دیگر خودم را نمی بینم

و در لمس شرم ناک دست هامان

در آغوشی که آنجا دیوانگی

خوشبختی بزرگی می شود

و در هحوم بوسه ای بی اراده

عشق آݝاز می شود


پرویز صادقی

بعد از تو دلم

بعد از تو دلم

پروانه ای ست

که گل ندارد

پرویزصادقی

مثه فاصله ی، خورشید تا دریا..

مثه فاصله ی، خورشید تا دریا..
ازم دوره دلت، هزار تا دنیا...

شراره هااای اتیش داره عشقت
ولی میسوزم از سردی دستات...

چقدر تلخه پر از اشوب باشی...
میون جمع گرگا خوب باشی..

چه بی اندازه غم رو شونه هامه...
چه بغضی همدم شب گریه هامه..

کی میفهمه شکستن یه زن رو...
کی میدونه دوای درد من رو...

کجا پنهون شدن اون دلخوشی ها...؟
همون روزای خوب بچگی ها...؟

کجاس عروسک و لبخند زیباش..؟
چی شد اون تاج قرمز روی موهاش..‌؟

من از دنیای تو چیزی نمیخوام...
بجز یک عشق و یک، عاشقیِ ناب...

ولی الماسِ کوهِ نورِ این عشق...
که تا قله رسیدن شده یک خواب...


فرشته امامقلی