ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | ||||||
2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 |
9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 |
16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 |
23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 |
30 | 31 |
کفشهایم را می پوشم
به کوچه هایی برمی گردم
که پرواز را با تو بلد شدم
به آن خانه.....
که با عشق ساخته بودی
از خشت وگل
وچه با تو گرم بود ، امن بود
کفشهایم را می پوشم
با تو به ان مزرعه می آیم
که شخم در اخم زمین می زدی
مهر می پاشیدی
هزار خوشه
از دهان زمین می رویید
از عرق جبین تو
از کد یمین تو
و زمین رزق حلال را.....
در بقچه ای می پیچید
تو خندان به خانه می اوردی
ومن کفشهایم را می پوشیدم
با هم به باغی می رفتیم
که شاخه هایش
برای تو خم میشدند
وقتی در جوی وسط باغ
وضو می ساختی
رو به درخت سیب
به نماز می ایستادی
شکوفه ها....
عطرشان را ازاد می کردند
به قنوت که می رسیدی
خدا از دستهایت خجالت می کشید
و شاید جایی گفته باشد
قسم به پینه ی دستهایت
قسم به رکوع قامتت.
محمدنیکوعقیده رودمعجنی