تو هر خط گر کشیدی باز کج شد

تو هر خط گر کشیدی باز کج شد
دو چشمش ار کشیدی باز کج شد

برای بودنش عمری نهادی
دو چشمش تر کشیدی باز کج شد


درون سینه ات دردی نهادی
به درد خنجر کشیدی باز کج شد

در این انجمن چو پا بر چوبه دار
طناب بر سر کشیدی باز کج شد

لبش را تا کنار گونه آورد
لبش را سر کشیدی باز کج شد

نمیدانم برای عشق بازی
چرا تا پر کشیدی باز کج شد

چو در سینه نداری جور معشوق
برای عشق دلبر کشیدی باز کج شد


سیاوش دریابار

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.