من اهل آبم

من اهل آبم
مثل یک رویا در خوابم
من تماشای تو، نگاه حسرتم
لبهای یک تشنه ام
صدای یک خسته ام
من اوج سکوتم
گریه آدم در هبوطم
من زق زق اشک در چشم ترم
من همان ناله مرغ سحرم
دستی دارم به وسعت تمنا
دلی دارم مانند سیب
آینه ام در آینه
مثل رنگ یک لبخند
صاف و زلال
من اهل آبم

احمد بارانی

من از شهر بارانم

من از شهر بارانم ؛ باران نقره‌ای اش را دوست دارم
کرانهٔ بی انتهای ساحل ماسه ایش را دوست دارم

دشت های زیبایش را چـون پـر از گـلـهـای وحشی
آبشارانش را که می‌جوشد ؛ ازدل‌کوهسارانش دوست دارم

از شـهر بـارانـم ؛ تــبـــلور اعــجــازِ مــوج خروشانش را
رنـگ نـیـلـگون و لاجـوردی‌اش دریـایـش را دوست دارم

پاییز دل‌انگیزش چون برگ درختان زرد و سرخ و قهوه ای
مَـرغـزارانش پــر از پــرنــدگان و غــزالــش را دوست دارم

از شهر بارانم ؛ دامن سـبـز طبیعتـش را پُــر زِ عــشــق
شب های پُر ستاره‌اش چـون سـیـمـیـن فـام را دوست دارم


سیمین پورشمسی

مثل شبنم صبحگاهی ازاشک چشمانش ؛

مثل شبنم صبحگاهی ازاشک چشمانش ؛
احساس فرو چکید ،
خورشید که بتابد زیبایی شبنم
راکسی نمی بیند.

سیدحسن نبی پور

نکند چون که بیاید همه موهای سپیدم

نکند چون که بیاید همه موهای سپیدم
به نگاهی بَرِ او فاش کند هر چه کشیدم

به سیاهی شبی قرض دهم موی خودم را
که نبیند همه عمرم به رهش روز ندیدم

همه باید لب و دندان به سکوتی بسپارند
که کسی هیچ نگوید که نداند چه چشیدم

چه گذشت از سر من این دل و این جسم اسیرم
به کجا ها که رساندش به کجا ها که رسیدم

غم عالم به دلی خسته ز ایام جدایی
همه دانند که من غرق تمنای شدیدم

نکند گریه امانم ندهد تار ببینم
دم دیدار شود کور شوم من ز دو دیدم؟

دم دیدار رسد یار نیاید چه کنم من؟
چه کنم دل خوش و مسرور همین وعده وعیدم...

نفسی تازه کنم خنده به لب باز بیاید
که نفهمد همه جا را پی آن یار دویدم

قدمش تا که رسد شعر سرایم که بماند
که سر انجام کتابم ، به همین روی سفیدم

اگر آید که خوشا نقض سخن هم بکند باز
من عاشق به ابد سر خوش این عشق مزیدم


فاطمه محمدی

خدای من چه دل انگیز روزگاری بود

خدای من چه دل انگیز روزگاری بود
زمانه ی غم و عشق و غروب تنهایی
خدای من چه شفا بخش کیمیایی بود
نوازش خوش آن دستهای شیدایی
خدای من که چه شبهای بی نظیری بود
شب سکون زمان در زمینِ هَرجایی
قدم به حاشیه عشق می زدم آن وقت
به دور از غم تردید و بیم رسوایی
همیشه تا همیشه قلبم هوای مستی بود
هماره تاهماره چشمم(غروب دریایی)
غزل خوراک دلم مثنوی دوای اندوهم
ترانه مشتری خاص این اسیر سودایی
خدای من چه شد آن روزگار سرسبزم
به سنگ کینه فرو مرد قصر مینایی
به دست حادثه پژمرد غنچه های سرشارم
به پای فاصله گم گشت منظر تماشایی
به موج حیله شکستند قایق امیدم را
غریق فتنه نمودند آن پری دریایی
و عشق پاره قلبم، به قعر هامون رفت
و پاره پاره فرو ریخت اصل زیبایی
در این فراق توانِ تحمل نمی توانم من
اگر چه پادشه صبر باشم و خسروی شکیبایی

مهدی عبداله زاده

تقدیر دلم بوده که درگیر تو باشم

تقدیر دلم بوده که درگیر تو باشم
یک عمر سر سفره نمک‌گیر تو باشم
هی از تو بگویم، بنویسم، بسرایم
من دل شده‌ای بند به زنجیر تو باشم
تو قبله‌ی آمال منی، حضرت باران
باید، که سرسخت زمین‌گیر تو باشم
تا قطره‌ای از سلسله دور تو گردم
ای سلسله گردان چه شود پیر تو باشم؟
یک عمر نشستم سر هر جمعه بیایی
ای کاش منم وصل به تقدیر تو باشم


مهدیه محبی

دلم برای تو ، همیشه بهانه می گیرد

دلم برای تو ، همیشه بهانه می گیرد
چو آن مسافرم ، که سراغِ خانه می گیرد
ببین که چگونه در این مسیر بی برگشت
به رویِ سرم ، چو باران ترانه می گیرد
ز بس آسوده ام در این دشت های سبزینه
که مرغ شب هم ، به رویِ سرم آشیانه می گیرد
به شعر نشستم و خود را به جام ها دادم
غافل از اینکه ، همچنان آهِ شبانه می گیرد
با روزگاری که قاصدکش بهار و پائیز است
قرار عیش و عشق و امان را ، زمانه می گیرد
با جعفری دوباره نگاهی به خویشتن انداز
که دست های پیر ما را ، جوانه می گیرد

محمدرضا جعفری

ای که سفر کرده ای، از دل و از دیده ام

ای که سفر کرده ای، از دل و از دیده ام
خوابِ تو را دیده ام، خواب تو را دیده ام
از برِ من رفته ای، دوری و دِلمُرده ام
خوابِ تو را دیده ام، خواب تو را دیده ام
خُرده نگیر کین چنین با دلِ خود کرده ام
خوابِ تو را دیده ام، خواب تو را دیده ام
بی تو به سر بُرده ام، خاکِ زمان خورده ام
خواب تو را دیده ام، خواب تو را دیده ام
بانیِ غمهای من، عُمریه افسرده ام
خواب تو را دیده ام، خواب تو را دیده ام
بی تو نفس میکشم، بی تو هنوز زنده ام
خواب تورا دیده ام، خواب تو را دیده ام
رفتی نگفتی چرا، از همه دل کنده ام
خواب تو را دیده ام، خواب تو را دیده ام
رفتی و یادت نرفت از دل و از دیده ام
خواب تو را دیده ام، خواب تو را دیده ام
بی تو هزار مَطلعه، شعرِ تو نتوان سرود
بی تو هزاران کتاب، بی خط و ناخوانده ام
خوابِ تو را دیده ام، خواب تو را دیده ام


مهین بزرگپور سوادجانی