میان خاطراتت جستجو کن،

میان خاطراتت جستجو کن،
مرا حتما به خاطر خواهی آورد
همان که با خیالت نقش میزد
همان که با خیالت زندگی کرد

میان خاطراتت جستجو کن
میان برگه‌های زردِ کاهی
همانم من که گاهی شعر می‌بافت
همان که قصه هم می‌دوخت گاهی


مرا حتما به خاطر خواهی آورد
همان که عشق تو ویرانه‌اش کرد
همان که بی‌‌بهانه عاشقت شد
و عشقت عاقبت دیوانه‌اش کرد

همانم من ، همان که شعر می‌بافت
اگرچه هرگز آنها را ندیدی
من و شعرم چه در چشمت غریبیم
تو هرگز هردوی ما را ندیدی

اگر جایی ، زمانی ، شعر تلخی
شنیدی از غم و اندوه یک مرد
میان خاطراتت جستجو کن
مرا حتما به خاطر خواهی آورد


محمدرضاحسینعلی

دروره گردم،، اهل همین کوچه ی پایینی،،

دروره گردم،، اهل همین کوچه ی پایینی،،
آمدم با بغلی از جنس های زیر خاکی،
تو بیا جان دلم بهر تو یک سبدی از گل یاس،
عطر و بویش به خدا معرکه است، جنس ها دارم من همه را گرچه گران میبینم ولی ارزان بدهم قیمت یک لبخند، پس چرا در تردیدی، منکه گفتم،تو بیا،، همه ی هر چه دارم از تو قیمتش یک لبخند،، دوره گردم کوله ام پر ز زفاقت دوستی، جنس های زیادی دارم یکی از یک بهتر،، دوره گردی عار نیست،، این همه جنس نفیس و ارزنده از زیارتگاه کوچک زیبایی، مخفی در پشت کوه دل آوردم، یک نگاه بندازی، مشتری ثابت من خواهی شد،،،اشک و لبخند، رفاقت، دوستی،، مهربانی و وفا فرصت یک لبخند،، گر چه دوره گردم همه محصول من از دست رنج زایرانی است که هر روز با پای پیاده فرسنگ ها راه میروند تا در زیارت گاه دل، دَمی به عشق طواف جان کنند، و بر نام رفاقت، سکه زنند

صدیقه جـُر

تو... حرف دلت راست

تو...
حرف دلت راست
کم ات، راز
بیش ات، یه فرایند
از زندگی،
با لحن خوش و چهچه و آواز.
همصحبت تو میشوم از توست
که دلتنگی ام أم می شود آغاز
همان جا،
انگار
دیدار تو در خواب و من از هجمه ی رویا
سرخوش.
و غافل، از چرخه ی دنیا.
ای جان
از من خبرت هست؟ زیبا.
با زنگ خوش الحان نگاهت
به زبان آر
با ناز بخواه هر چه دلت خواست
من در تو گم ام
گرچه که دریاست،این عشق
لب تر که کنی
جان بسپارم طلبت را،
و جانا
در عالم من
جاذبه از توست،
و من جذب تو گیرا.
خود عامل دردو
خودت ام چاره ی دردی چه عجیب است ؟
ٕٕبی تا...
حتی تو
غم ات خاص


شهرام عمرانی

من و تو مثل دوتا گُل تو یِ باغچه وا شدیم

من و تو مثل دوتا گُل تو یِ باغچه وا شدیم
از میون اون همه گل باهم آشنا شدیم
لحظه هامونو گذاشتیم
پای عشق ، پای قرار
گذشت از لحظه دیدار چندتا پاییز و بهار
چه زمستونای سردی زیر بارون سپید
زیر رگباری که هیچ وقت ، چشم عاشقی ندید
من و تو با شعله عشق آتشی می ساختیم
دلامونو بانگاهی ما به هم می باختیم
آخرش مال هم هستیم جمله ی هر لحظه مون
عهدی بستیم که بمونیم تا ابد با رنگ خون
تا یه روز یه دستی اومد تورو برد یِ جای دور
لحظه هارو خالی از تو کرد و دل رو سوت و کور
تنمو دادم به دست دل سنگ سرنوشت
روی گلبرگ دل من اون جدایی رو نوشت
از در خونه ی قلبم دلخوشی هامو چه روند
تنها از خاطره ی ما حسرتیه جمله موند
کاشکی ماهم یادی بودیم واسه غنچمون
فقط اون یه روز میخوند از اونچه بوده بینمون
اما روزگار رفت‌و اون خدامون میدونه
رودل عشق مامونده حسرت یه جوونه ...


امیرحسین قمچیلی

از قضا یک پیرزن با یک خروسی یار شد

از قضا یک پیرزن با یک خروسی یار شد
صبح روشن پیش چشم هردوتاشان تارشد
"آتش عشق است کاندر نی فتاد مولوی"
در دل هردو فتادوجمله عالم نار شد
قصه ی گنجینه وماران خفته برزراست
هرکه این آتش ندارد از خران هم برتر است
عشق دردانه ست غواصش تویی
اوستاد رقص ورقاصش تویی
ای ملامتگرزلیخا یارداشت
عاشق دیوانه ی بیمار داشت
پیرزن تنها بدوازبهر عشق
دست وپا می زد میان بحر عشق
گرزلیخا یوسفش را بسته بود
پیرزن از عاشقی ها خسته بود
گر درختی! برسروبارت شوند
هیزمی گر می کنی نارت شوند
ای خدای عاشقان رب جلیل
ای دوعالم را تویی تنها دلیل
این خروس بینوارا بخت ده
پیرزن را یک خیال تخت ده


طاهره آقامحمدی

چشمانت را از من ندزد

چشمانت را از من ندزد
من آن ها را
به هزار نگاه خریده ام


نادر مسلمی

خسته افتاده یکی سنگ به راه

خسته افتاده یکی سنگ به راه

مه گرفته کمر ِ کوهستان

صخره آسوده به طوفان ِ بلا

چهره اش خط خطی عمر ِ دراز

باد می آید و بی هول و ولا

می وزد آهسته در خم ِ کوهستان

می شود زاده گلی از نفس ِ گرم زمین

قُله از دور، نگاهش به زمستان ِ گذار

می رود کوهنورد

مقصد ش تا افق ِ فاصله ها ناپیدا

حسین زرتاب

ز دیروز و فردا رستن و

ز دیروز و فردا رستن و
به بی جا رفتنم آرزوست

فرشته سنگیان

خدایا درد چیست؟

خدایا
درد چیست؟
درمان کجاست؟
آخه . . .
دردمن از
درمان است.


محمد علی مقیسه