| ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
| 1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
| 6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
| 13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
| 20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
| 27 | 28 | 29 | 30 |
شب است...
و من در پستوی بغضهایم
دوباره میبافم تار و پودِ قالیچه ی رویا را
و بر هم میزنم هندسه ی عشق را
گویی فواره های خیال
شوق رسیدن به آبی کبود را
به حقیقتِ واژه ها ترجیح داده اند
شب است ...
و سکوت مرداب از شرمندگیست
رگِ آرامش تاریکی به خواب نیلوفرها آمده است
گوش کن ...
ببین...
ردِ ناله ی قلبم به شقیقه های ماه میرسد
و در این هیاهوی مردگان
من همان صدای ترک خورده ی پاییزم
که تهی میگردم از بی برگی
و پر میگردم از ستیز آه
بی واژه
بی معنا
شب است ...
و سر ریز میشود غم هایم
و به لکنت می افتد تصویر ماه در مرداب
موج در موج انقلاب میکند
و برهم میزند تمام جبرها را
شب است و همچنان واژه ها شرم دارند...
چگونه به زبان آورند دلتنگیشان را ؟
فاطمه جعفری