| ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
| 1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
| 6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
| 13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
| 20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
| 27 | 28 | 29 | 30 |
گذر کردیم وندیدند.
نشستیم و نیامدند.
گفتیم و نشنیدند.
ریا سرعت و مهارت عجیبی برای دوستی داشت.
شعر می خواند عالی.
می پاشید خیلی خوب.
می کاشت ردیف بر ردیف سر سبز.
می بارید بهتر از آسمان.
قصه می گفت بسیار شنیدنی تر از داستان سیاوشان.
حتی عشق را رنگ می زد به دلربایی فرهاد.
به جنگ دو دیوانه افرین می گفت و حماسه ساز.
کودکان را نوازش می کرد
تا رشد کنند
مدرسه بروند
یاد بگیرند و بخوانند آوازش را.
خوراک می داد.تا نفس بکشیم.
و بیاییم به خیابانش
گل بکاریم تا بخندد. شادمان.
علی محسنی پارسا