| ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
| 1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
| 6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
| 13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
| 20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
| 27 | 28 | 29 | 30 |
کشیـدی دسـت بر زلـفم من آن را شـانـه مینامـم
پـنـاه دادی در آغـوشـت ولـیکـن خـانـه مـینـامـم
چـشـیـدم خـســروانـه مــزۀ شـیـریـن عـشـقـت را
من عشقِ خسـرو و شیرین به کل افسانه مینامم
گـرفـتـی از لـب پـرتــگاهِ تـنـهـایـی چــو بــیـژن را
مـنـیـژهوار ، کـارت را ؛؛ فــداکـارانــه مـینــامــم
سـرِ بـازیِّ شیـدایـی ؛ تَنَـم سـوخـت و پـر و بـالـت
درین بـازی ، خودم شمـع و تو را پروانـه مینامـم
سیاه مستم که پیکپیک بوسه میریزی به لبهایم
خـودت سـاقی ، لبانـت را مِـیِ شـاهانـه مینـامـم
چه از روی حـسـدورزی کـسی بد میشـود با تـو
نه آن را دوسـت ، بلکه دشمـن و بیـگانـه مینامـم
به وقـت گـریـه غمخـواری ؛ زمـانِ خنـده همـیاری
من این پیـونـد را احـساسِ دلـخـواهانـه مینامـم
چهدردشواریوسختی چهعیشونوش ونیکبختی
شدی همراه ، همین را حـسِّ خوشبختانه مینامم
زمینـت میشـوم هـردم بگـردم گِـردِ تو خـورشیـد
مــدار گــردشــم را چـرخــشِ جـانـانـه مـینـامــم
گلـستان با حضـور تـو ؛ گـرفـت نـقـش و نـگار نـو
دریـن کـانـون گلـرویـان تـو را نـازدانـه مـینـامـم
تو برخـورداری از جـایـگاهِ نـاب و ویـژه در قـلـبـم
صدفسان چون تورا گوهر ؛ عزیز دُردانه مینامم
سـرآغازم تویی تنـها و تـا پـایـان تو خواهی مانـد
ســرآغـازی و پـایـانـم تــو را جــاوْدانـه مـینـامـم
یزدان ماماهانی