نگاهم را به پنجره دوخته ام

نگاهم را به پنجره دوخته ام
چشمانم دیگر گیرا نیست
من آن آفتاب سوزان تابستانم
که دگر هُرم نفسهایم پیدا نیست
ابر در پس چشمانم پنهان است
لیکم یارای باد و باران نیست
آسمان... تنگ مرا در آغوشت گیر
تا که ناهید ز بهرام فلک پرَگیرد
آسمان از نور درخشَش برق گیرد


شیما عابدنیا

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.