ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
27 | 28 | 29 | 30 | 31 |
بزم رویایی به پا بود در فراسوی زمین
دعوتم کردند به آن بزمِ زَرانِ گوهرین
شور لاهوتی به پا بود بزمِ گل افشانِ ما
شوقِ وافر داشتم از دیدارِ اصحابِ زَرین
حضرت شیخ بهایی صدر نشین بزم ما
گفت بنوشید از مِی انگورِ والا گوهرین
نزد او را رفتم نشستم با دو زانوی ادب
با دلی لرزان ز هیبت گفتم او را آفرین
بانگاهِ مِهر فشانش گفت درودَم را درود
گفت چه کردم با ادب کردی نثارم آفرین
گفتم اش فتوای مِی دادی کبیرِ محترم
میِ حرام بود تا به زی بودم یقیناً در زمین
گفتا میِ آنجا حرام است علتش گویم بدان
میِ در اینجا حکم آب است امرِ اربابِ یقین
ساکنانِ اهلِ دنیا میِ نشانند نی فشان
میلِ محبوسِ منم را مَن فشانی کی یقین
حاضران بزم لاهوت میِ فشانی میکنند
میِ فشانی را حلال کرد مَن نباشد در بَرین
زین سوالم شد محبت بین من باشیحِ پیر
الفتی لاهوتی ایجاد گشت فی مابین قَرین
ناخودآگاه من اسیر گشتم مرامِ شیخِ پیر
باطنا با من قرین بود ظاهراً بود با متین
سعدی و رَهی مُعیری گوشه ای خلوت نشین
پچِ پچ مستانی داشتند آن دو یارِ گوهرین
رودکی و حافظ و پروین و فرخزادِ ناز
سازِ بادی با می افشانی به سِیر بودند بَرین
عطار و وحشیِ بافقی , فیض کاشان را چنان
غرق بوسیدنها بودند گویی مجنون اند یقین
شمس تبریزی و مولانا و فردوسیِ طوس
شب شعر افکنده بودند شاعرانِ برترین
شیخ محبوب گفت لسال الحال احوالات تویی
سر به زیر افکندم و گفتم بلی شیخ المَتین
گفت به زیر افکندی سر را علتش گویی چرا
گفتم اش اینجا گوهر باران زَر مَن کمترین
گفت گوهر را باهنر تشخیص دهد نیِ بندگان
سر بلند گشتی سر افراز نیک سرودی برترین
تا شنیدم این چنین تمجیدی از استادِ دَهر
قامتی بستم نشست ام سجده آوردم یقین
حافظا دنیا گذرگاه است گذر باید نمود
تا به زی فرصت مُهیا گشته یابی گوهرین
☆ خنده ای کرد شیخِ دانا گفت چنین؛
آن حرف که از دلت غمی بگشاید
در صحبتِ دل شکستگان می باید
هر شیشه که بشکند ندارد قیمت
جز شیشهِ دل که قیمتش اَفزایند
☆ با تبسم پاسخ اش دادم چنین:
منِ ناچیز که نداشتم قیمت
بزمِ نیکان شده اکنون قسمت
آنکه اینگونه رساندم به مقام
خَس را گوهر می کند باعزت
پاسخم را که شنید شیخ کبیر
آفرین گفتا لسانم را ستود
رفت نشست کنجی تماشایی بَزم
فاتحِ الفتحِ فتوح شامخِ پیر
حافظ کریمی