ماه, در یک شب
به زمین می رسد
و دنیا...
همیشه در یک وضع عادی, نمی چرخد
زمان مسدود است
و خواب از چشمانمان
پریده است
ماه در یک شب به زمین می رسد
و ما می دانیم!
که چقدر راه را بی میل آمده ایم
هیچ کس...
در این دنیای واهی
انصاف را رعایت نمی کند
و تمام آن زنانی که
کسانی را تحمل می کنند
که با دیدن شاخه های سرخ همسایه
عهد و پیمان خود را
در سوراخ جیبهایشان
پنهان می کنند!
چرا عشقهای واقعی
جای خود را...
به عشقهای دروغین داده است!
ماه در یک شب
به زمین می رسد
اینجا پر از غوغاست
و ترنم باران...
که در خیابانهای همیشگی شکست
خود را, فواره وار
بر دیوارهای منبسط عشق می پاشند.
رعنا ابراهیمی فرد
مگذار که عشق، به عادت دوست داشتن تبدیل شود!
مگذار که حتی آب دادن گلهای باغچه، به عادت آب دادن گلهای باغچه بدل شود!
عشق، عادت به دوست داشتن و سخت دوست داشتن دیگری نیست؛
پیوسته نو کردن خواستنیست که خود پیوسته، خواهان نو شدن است و دگرگون شدن.
تازگی، ذات عشق است و طراوت، بافت عشق.
چگونه میشود تازگی و طراوت را از عشق گرفت و عشق همچنان عشق بماند؟
عشق، تن به فراموشی نمیسپارد، مگر یک بار برای همیشه.
جام بلور، تنها یک بار میشکند.
میتوان شکستهاش را، تکههایش را، نگه داشت؛
اما شکستههای جام، آن تکههای تیز برنده، دیگر جام نیست.
احتیاط باید کرد.
همه چیز کهنه میشود و اگر کمی کوتاهی کنیم، عشق نیز.
بهانهها، جای حس عاشقانه را خوب میگیرند..
نادر ابراهیمی
مهربانم،
دیگر نگران تنهایی من نباش..
این روزها..
دلخوش به محبت غریبهای هستم
و فانوسی که گهگاه تو برایم روشن میکنی
بیاندیش به بادبادکهای بر باد رفته
و کوکانی که پشت چراغهای قرمز
به جای بادبادک معصومیتشان را به باد میدهند
سمانه گل محمدی
صلاح کار کجا و من خراب کجا
ببین تفاوت ره کز کجاست تا به کجا
دلم ز صومعه بگرفت و خرقه سالوس
کجاست دیر مغان و شراب ناب کجا
چه نسبت است به رندی صلاح و تقوا را
سماع وعظ کجا نغمه رباب کجا
ﻣﻦ ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﻋﺮﺻﻪ ﺁﻏﺸﺘﻪ ﺑﻪ ﺑﻐﺾ؛؛
ﻟﺐ ﺧﻨﺪﺍﻥ ﺩﯾﺪﻡ....
ﭼﺸﻢ ﮔﺮﯾﺎﻥ ﺩﯾﺪﻡ....
ﮔﺮﯾﻪ ﮐﺮﺩﻡ
ﺍﻣـــﺎ……
ﺑﺎﺭﻫﺎ ﺧﻨﺪﯾﺪﻡ !!
ﺭﻣﺰ ﺑﯿﺪﺍﺭﯼ ﺭا
ﭘﺸﺖ ﺑﯽﺧﻮﺍﺑﯽ ﺍﯾﻦ ﺛﺎﻧﯿﻪﻫﺎ
ﻓﻬﻤﯿﺪﻡ..!!
ﺗﻮ ﺑﻪ ﺁﻣﺎﺭ ﺯﻣﯿﻦ ......"ﻣﺸﮑﻮﮐﯽ"
ﻣﻦ ﺑﻪ ﺩﻟﻬﺎﯼ ﺯﻣﯿﻦ..
#سهراب_سپهری
چـو نشسته به دلـم خنجر مژگـان امشب
شدمت وصل تورا دست به دامان امشب
اگـرت رخـصـت وصـلـت دهیـم دلـبـرکـم
شومـت تک تک زلفـان تـو قربـان امشب
چـه کـنم خنـده مستانه و چشمک زدنت
برده این دل, نتوان منکـر وکتمان امشب
حـاجتم نیست دگـر تا کـه بمیـرم زانپس
گـر بگـیرم ز لـبت بوسـه ی پنهـان امشب
گـر تو را سفره تن پهـن و منـم سور چران
نکـنم نعمت خـوان تو, بـه کـفران امشب
ای دل آرام, نـگــیـــرد دلــــم آرام ز تـــو
تـا در آغـوش نـگـیـرم تـن عـریان امشب
زلـف شلاقـی تـو دیـدم و خـواهـم بینـم
تـازیـانـه زدنـت بـر تـن عـریـان امـشـب
بـه در خـانه ی معشـوق نکـوئی گـفتـش
شده یـاغـی دل و بنموده عصیان امشب
عباس نکوئی
و روزی شاعر می شوی
و می نویسی
و من عاشق روزهایی که مشغول نوشتن توام
می شوم .
سهیلا عزیزی