| ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
| 1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
| 6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
| 13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
| 20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
| 27 | 28 | 29 | 30 |
درودهای بی کرانم را صرف دردهایی می کنم
که
بر زخمهایم لبخند می زنند!
غلامحسین افراس
می توان ساده زیست؛
جایی که باید زیست !!
جدا از شقایق حتی...
وقتی اجبار است زندگی,
باید به ماه...
به سپیدگوی آسمان...
تنها خیره ماند و...
خموش...
فرزاد سیامری
در حسرت دیدارت
هر گل احساسی
که در دلم می خشکد
من هم کمی می میرم
هر شب
قطره های ساکت اشک
بر گونه هایم
علامت پرسش می شوند
فردا پرنده ها خواهند خواند ؟!
پرویز صادقی
خسته ای میدانم...
و دنبال تکه ای رویا...
و کاش همان لحظه...
خواب می بودم, سوار بر پلک چشمانت...!؟
حتی در زمانی که می گردانی سرت را از من...!؟
در زمان بی خیالی,
در زمانخواب های خودخواهی...!؟
میشد آیا حتی در نگاه خاموشت,
باز هم با تو می بودم...!؟
ایکاش میشد زود فهمید,
بوی سوختن شمعی را در فراق معشوقی...!
باز ایکاش میشد زود فهمید...
افتادن گلبرگ های یک شقایق را...!
ایکاش میشد که نمی شد:
اینقدر بی رحم...
اینقدر بی انصاف...
اینقدر خودخواه...!
.
.
واین قانون عشق است...!
باید سوخت...
باید ساخت...
رسول امامی
ناگفته های خاموش
پشت زبانی که
اعجاز سخنش نیست
و سکوت
حاکم است بر دنیای اصوات
زبان تو نجوای رقص انگشتان توست
چه نیاز ها که
در رامشگری آن است
و نادیده گرفته میشود
چه دلتنگی هایی که
به سکوت متهم بودن
و دیدهی چشمانت که راه کوچه را تار دید,
من در تامل آنم
که بیان عشق به کدامین شیوه
ابراز میشود
که زیباترین غزل است
به گمان من.
ناگفته های خاموش تو
ببین چگونه مرا به شعر وا داشت
و سکوت تو
شبیه شعر من بود
پر از حرف... اما...
ناشنیدی.
علیرضا یوسفی



