ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | ||||||
2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 |
9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 |
16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 |
23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 |
30 | 31 |
من اگر هر سال
دور این منظومه میگردم
باز هم
جشن تولد بهار را
از دست نخواهم داد
من اگر هر روز
به وسعت زمین دور خود میچرخم
باز هم
به وقت ساعت صفر
پیش تو خواهم بود
قرنها؛
بی کم و کاست
بی پس و پیش
مغناطیس وفا خطا نمیکند
احمد صفری
به طرز وحشتناکی، دلتنگم امروز
و به شیوهی خطرناکی
سعی در بروز دادنش دارم!
میخواهم برایت شعر بنویسم
پناه بگیر!
حامد_نیازی
زیبایی مهتاب را,
در آسمان تماشایی شب
آیینهی آب,
دوچندان میکند
مرا
آیینهی چشمان تو
دوچندان زیباتر میکند...
هانیه حسینی
من دست باران را
تا این سوی پنجره میگیرم
تا تو تنها قدم نزنی
من دست مهتاب را تا پیشانیات میگیرم
تا شبها در شعرها
خویش را راحتتر بیابی
من دست نسیم را تا موهایت میگیرم
تا جام شببوها را آسان پُر کنی
من دست تو را میگیرم
تا خدا میرویم
در باغچهاش گل همیشه پاییز میکاریم
برایش از عشق میگوییم و برمیگردیم!
دستت را به من بده
جهان معجزهای تازه میخواهد
حامد_نیازی
نازنین..،
عشوه ی چشمان اَبری تو
شبیه پَر طاووس هزاران رنگ دارد
میان رویش گُل های بهار باغچه ی کوچک من؛
و چه زیباست نقاشی خدا
لا به لای قطره های شبنمِ
روی گونه هایت
که سرشار از شعر عاشقانه ای ست در دفترم
برای دوباره سبز شدن شعرم!
مرتضی سنجری
بهار
حکایت عشق را آرام و به زمزمه
در گوش دشت خواند
عاشقانه ای صادق
دشت بی ریا عاشق بهار شد
و یکپارچه، خیس عطر زنده ی گل های مینای سفید شد
با چتری از رویا آهنگی تازه نواخت
صدایش به آسمان رسید
آسمان هم ناگهان تکه های سپید پنبه ای الماس نشانش را بر سر دشت تکاند
رود جاری شد
گویی عاشقانه ای آرام در حال وقوع است
بهار با لبی خندان
به دشت و آسمان نگاهی کرد
و در دل زمزمه ای سر داد
عشق، یعنی پویش ناب دائمی
که به سراغ خستگان روح نمی رود
عاشقان
هرگز تنها نخواهند ماند.
فاطمه دانشور
درونم چشمه ای می جوشد از زلال ترین سلام ها بر تو
و چگونه تو را که دریایِ زلالِ سلامتی،
به جرعه ای از آن بخوانم؟!...
کاش روزی رخصتی دهی
که این چشمه ی کوچک، دریایی شود
سولماز رضایی