گاهی سخت ترین کار دنیا،

گاهی سخت ترین کار دنیا،
فهماندن حال خودت
به خودت،
میشود.

ناهید آقاطبا

پیوند گلهای پیراهنت

پیوند گلهای پیراهنت
حریرعشقم
بهار را
نفس می کشد


حسن_اکبرپور

پلک بستی که تماشا به تمنا برسد

پلک بستی که تماشا به تمنا برسد
پلک بگشا که تمنا به تماشا برسد

چشم کنعان نگران است خدایا مگذار
بوی پیراهن یوسف به زلیخا برسد


سنگ با تیشه به تلقین و تمسخر می‌گفت:

منتظر باش که فرهاد به لیلا برسد

ترسم این نیست که او با لب خندان برود
ترسم این است که او روز مبادا برسد

عقل می‌گفت که سهم من و تو دلتنگی است
عشق فرمود: نباید به مساوا برسد !

گفته بودم که تو را دوست ندارم دیگر ..
درد آنجا که عمیق است به حاشا برسد


احسان افشاری

چنان دلبسته ام کردی که با چشم خودم دیدم

چنان دلبسته ام کردی که با چشم خودم دیدم


خودم میرفتم اما سایه ام با من نمی آمد


بنیامین دیلم

سر ساعت قرار بیقراری را نمیفهمی

سر ساعت قرار بیقراری را نمیفهمی
دری وامانده و چشم انتظاری را نمیفهمی
شده یک ثانیه یک قرن بر تو بگذرد؟ هرگز
تو اصلن معنی لحظه شماری را نمیفهمی
تمام روح و جانم درد دارد... درد یعنی چه؟!
به خود پیچیدن از یک زخم کاری را نمیفهمی
به خود یک بمب خواهم بست در پایان شعر اما
تو این بیت سراپا انفجاری را نمیفهمی

"حمید رستگار"

وای از آن شب که تو مهمان شده باشی جایی

وای از آن شب که تو مهمان شده باشی جایی
مست با این، بغلِ آن شده باشی جایی
  

بله! یک روز تو هم حال مرا می‌فهمی

چون‌که در آینه حیران شده باشی جایی

بی‌گناهی‌ست که تهمت زده باشند به او
باد، وقتی‌که پریشان شده باشی جایی
  

ماهِ من! طایفه‌ی روزه‌بگیران چه‌کنند؟

شب عیدی که تو پنهان شده باشی جایی  

صورت پنجره در پرده نباشد از شرم

کاش! وقتی‌که تو عریان شده باشی جایی

من نشستم بروی مِی بخری برگردی
ترسم این است مسلمان شده باشی جایی!

 

"مهدی فرجی"

نگاهت فوران گدازه ها

نگاهت
فوران گدازه ها
جاری
بر دشت جان ...


سهراب_سالک