ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
27 | 28 | 29 | 30 |
من نفهمیدم چرا می نویسم
از خودم می گویم
یا از دنیا
برای خودم می نویسم
یا برای دیگران
اینقدر فهمیدم که پای کسی
یا چیزی در میان است
از من و دنیا بیشتر
از من و دیگران بزرگتر
بیژن جلالی
گل و شکوفه همه هست و یار نیست ، چه سود ؟
بت شکرلب من در کنار نیست ، چه سود ؟
بهار آمد و هر گل که باید ، آنهمه هست
گلی که میطلبم در بهار نیست ، چه سود ؟
امیرخسرو دهلوی
یکی از ...
همین غروبها...
پدربزرگ به خوابم میآید...
و اقرار میکندبعد از مرگ همان...
درخت بلوط شد که هرروز سایهاش را...
بهزور به اتاق مادربزرگ میکشاند...
امیرصادق_گنجعلی
تنها
ساحل امنی
به وسعت شانه هایت
آرامشگر
دریای مواج
چشمان من است
Only a safe beach
AS wide as your shoulders are
the relaxation of
the raging sea of my eyes
محمودشیربازو
عشقها میمیرند
رنگها رنگ دگر میگیرند
و فقط خاطرههاست
که چه شیرین و چه تلخ
دست ناخورده به جا میمانند..
مهدی اخوان ثالث