من سفر کرده و از خویش به خویش امده ام

من سفر کرده و از خویش به خویش امده ام
من ملاقات خودم تازه ز کیش امده ام

بستری میکنم اینبار خودم را در خویش
به ملاقات خودم ساعت شیش امده ام

کمپوت سیب خریدم که عیادت بروم
دیدم انجا خودم از قبل به پیش آمده ام

ناز کم کن که تمنای غمت پیش من است
دیدم انحا خود من باز قمیش امده ام

بازچوپانی من را به تماشا بنشین
چکنم باز که با گله میش امده ام

اگر افسونگر معشوقه که افسون بلد است
امدم باز از ان طعنه نیش اماده ام

چقدر تنگ شده دل که ببیند مارا
خود من باز به دلداری خویش امده ام

خود من نقشه کشیدم بکشم خویشتنم
بخدا بهر قصاص بدهیش امده ام

خونبهایش خودمم از دیه اش هیچ نگو
یا خودم یا که به حبس ابدیش امده ام

باز شلاق زنی حبس تو پابند گرفت
پای اجرا تو ببین باز سریش امده ام

خدایار قلیزاده

حاشیه مخملی لبخندهایت پوپولیستت

حاشیه مخملی لبخندهایت پوپولیستت
در ته طاقه قواره ی جغرافیای جمهوریتت
درترمه ی سیاسی قبایت
نخ نما شده است

شنیده ام
به کمونیست ها نخ داده ای
در آخرین زیارت پیاده  آت

خدایار قلیزاده

برچپرهای ذهنم گنجشکان ابهامت

برچپرهای ذهنم
گنجشکان ابهامت
تجمیع کرد ه اند
چینه های حافظه ات
لانه گنجشکان خیالم را
تعدیل میکند
کلافه اند لبهایم
در تکرار نامت
تستعلیق نگاهت را
انقد کشیده میخوانم
که ثانیه های کشدار
مرا گم کرد ه اند
دوباره
از نستعلیق شکسته ی ماهتابیت
به بالا می افتم
شکسته های غزلهای شیشه ای
از شراب پر است
جمهوری تاکها
با احزاب مستان
به کوه شبانان نی ها زده اند
چه غوعایی میشود!!
بالای کوه امشب!


خدایار قلیزاده