جستجو میکنم تورا در خواب

جستجو میکنم تورا در خواب
اینجا تمام کابوس ها شیرین است
سخت است به سمت رویا رفتن
وقتی که این مسیر غمگین است
مردمان دسته دسته کوچیدند
به سمت کابوس های رنگارنگ
چونان غرق در عالم کابوس
که ندانند ، حقه در کار است
اما در آسمان نوری تپنده
فریاد میزند که این خواب است
هرچند سخت است برای سنگی سخت
که به آسمان نظاره کند
برای سنگی که رها گشته
فرو رفتن در مرداب تقدیر است
اگر روزی نوری تابید و دل
سنگ سخت را روشن کرد
ناگهان می فهمد، سقوط عین تصمیم است
ای وای از وقتی که سنگ میفهمد
در اصل کبوتری بوده
که در این خواب ظلمانی
سنگین ، مثل یک سنگ است
کبوتر اما خواب را فهمیده
مدام در پی شکستن سنگ است
سخت است پریدنی وقتی
بالهایت هنوز در سنگ است
خسته رو به آسمان مینگرد
نور تپنده انگار پر از آواز است
کبوتر خودت را سنگ میپنداری ؟
کبوتر ، فراموش نشدی جانم !
با اینکه زنجیریست در سنگ
اما یاد پرواز هنوزم درونت هست
به نور ، سنگ را بشکاف
که پرواز درونت جاریست
پریدن برایت آسان است
مرداب جایگاهت نیست
همیشه ، تقدیر کبوتر ها
تا بوده و هست پرواز است .


علیرضا اسحاقی

آتش نشدم که خرمنی نیست کنم

آتش نشدم که خرمنی نیست کنم
آبی نشدم که با کسی زیست کنم
چون خوب کنم خوب بماند از من
بر من نبود چاره هر چیست کنم


غلامرضا خجسته

ریشه در تاریخ دارد شعر و فرهنگ و هنر

ریشه در تاریخ دارد شعر و فرهنگ و هنر
یادگاری از تمدن هاست در این بوم و بَر

گرچه بر این خاک عمری نانجیبان تاختند
نیست در کل جهان از خاک ایران پاک تر


احسان زنگنه

او ما را دریابید،

او ما را دریابید،
ما نیز او را دریابیم.
چه دریابیدنی‌ست… دریابیدنش!

دریابیدمش،
در بارشش قرار گرفتم،
او همچنان می بارید .

باریدنش،
همیشگی‌ست؛
همواره، بی‌وقفه
و بی‌فاصله…

بودنش؛
همیشگی‌ست؛
نه آمدنی ست و نه رفتنی.

حضورش؛
حضور همیشه‌حاضر است.

حضور همیشه‌حاضر می خواهد
تا در‌یابد حلاوت و شیرینی
حضورش را.

چه حلوای شیرینی‌ست؛
حلوای دوستی،
حلوای آشنایی،
حلوای عاشقانه‌ها،
حلوای یکی‌شدن،
حلوای نزدیکی و پایان دوری.

دریابنده؛
درمی‌یابد ،دریابندگی را.

دریابیدن،
برای هر دریابنده
حلاوت دارد.

دریابیم که ؛
در این دریابندگی
او خود،
ما را درمی‌یاباند .


طهورا عسکری داریونی

وقتی می خندی و بهم میگی دوسِت دارم

وقتی می خندی و بهم میگی دوسِت دارم
یواشکی میرم پشت چشمات قایم میشم
وقتای هم نیستی و دلتنگت میشم
عطر موهات رو به تنم می زنم
وقتی آروم در گوشم میگی برات میمیرم
ذوق میکنم و چشمام پر از اشک میشه
روزای هم که کنارتم و دلتنگت میشم
گرمای دستای تو آرومم میکنه
عطر موهای تو و جاده چالوس و دریا
لب ساحل و بارون و آتیش بازی
نگاه گرم تو ...
چه کیفی داره
تماشای چشمای تو تا صبح


محمد کیا حبیب زاده

اگر بودی

اگر بودی
تو را شاید به قوم ماد می‌بردم
و تاریخ کهنسال کتاب سبز دستت را
دوباره شرح می‌دادم

اگر بودی
تو را در چشم آهوی اهورا غسل می‌دادم
و در افسون چشمانش
چه زیبا می‌نوشتم :
سبز، زیبایی.
قشنگی تو
و از بال قشنگ یک کبوتر عشق خواندن
سحر دریا شنیدن، موج راندن


سرم گرم است با نعش اوستا را
فراز دشنه‌ی دشنام دشمن کیش بی یاور
چکد بر شهر هر ساعت
و میخشکد
گلی از باغ

درختان آفت باغند
چناران سقف می‌بافند
بلوط زرد کوهستان هوا را گرم می‌سازد
صنوبر حامل خشت است
تا آنسوی اشک کوه
کلاغی کلبه اندازد
و تنها بید،
ژولیده، پریشان رو، گلو خفته
به میخی خشک بر دیوار
نوای ننگ دیوار است.

اگر بودی،
اوستا بود
گل خندید
درخت سرو زیبا بود
و آدم در لباس سبز انسان شعر می‌گفت

یکی خندید بی‌لبخند؛
نگفت او کیست؟!
و باز او گفت:
اگر بودی
تو را شاید شبی وحشی به دست باد می‌دادم
مباد آن شب.

محمدیار سبزی

زهمان دور که پیدایت شد

زهمان دور که پیدایت شد
همه ام تو شد و در تو شد و با تو
بی خود از خود شده ای که
دگر از هر کسی و هر چیز
به تو نزدیک است
تو بمان ای شده در من همه جان
دوستت می دارم
دوستت می دارم
دوستت می دارم

حسین گودرزی

رنگ چشای قهوه‌ایت، تموم دنیای منه

رنگ چشای قهوه‌ایت، تموم دنیای منه
رسیدنِ به این چشا، تموم رویای منه

چشمای ناز و دلربات، معنی زندگی میدن
وقتی نگاشون می‌کنم، منو به بندگی میدن

درخشش چشم تو رو، ستاره‌ها هم ندارن
به آسمون خیره بشی، خورشید و ماه کم میارن

چه ساده عاشق می‌کنه، قلبمو یک نگاه تو
دلم رو جادو می‌کنه، مردمک سیاه تو

نگاه دلنشین تو، گرم و پر از حرارته
چطور توصیفش کنم، خیال نکن که راحته

برای توصیف نگات، واژه‌ها تقصیر ندارن
چشمای تو یه معجزه‌ست، قدرت تعبیر ندارن

با داشتن چشای تو، غمی تو عالم ندارم
چشمات دنیای منه، چیزی دیگه کم ندارم

تو خواب و تو بیداریام، فقط تو رویای توام
نگاهتو ازم نگیر، عاشق چشمای توام

حامد خانلو