ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | |||||
3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 |
10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 |
17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 |
24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
31 |
اگر بودی
تو را شاید به قوم ماد میبردم
و تاریخ کهنسال کتاب سبز دستت را
دوباره شرح میدادم
اگر بودی
تو را در چشم آهوی اهورا غسل میدادم
و در افسون چشمانش
چه زیبا مینوشتم :
سبز، زیبایی.
قشنگی تو
و از بال قشنگ یک کبوتر عشق خواندن
سحر دریا شنیدن، موج راندن
سرم گرم است با نعش اوستا را
فراز دشنهی دشنام دشمن کیش بی یاور
چکد بر شهر هر ساعت
و میخشکد
گلی از باغ
درختان آفت باغند
چناران سقف میبافند
بلوط زرد کوهستان هوا را گرم میسازد
صنوبر حامل خشت است
تا آنسوی اشک کوه
کلاغی کلبه اندازد
و تنها بید،
ژولیده، پریشان رو، گلو خفته
به میخی خشک بر دیوار
نوای ننگ دیوار است.
اگر بودی،
اوستا بود
گل خندید
درخت سرو زیبا بود
و آدم در لباس سبز انسان شعر میگفت
یکی خندید بیلبخند؛
نگفت او کیست؟!
و باز او گفت:
اگر بودی
تو را شاید شبی وحشی به دست باد میدادم
مباد آن شب.
محمدیار سبزی