رنج بسیار کشیدم که بمانی و نشد

رنج بسیار کشیدم که بمانی و نشد
باز بر حال دلم نغمه بخوانی و نشد

من شدم غرقه به اشک و گر از یاد تو رفت
خواستم دردِ دلی باز بدانی و نشد

تنها شدنم از سر دل تنگ شدن نیست ولی
سالهاست منتظرم ز خود برانی و نشد

چه کنم من همه شب یاد تو در دل دارم
صبر کردم که غم دل بنشانی و نشد

آمدم تا که فراموش کنم اینبارت
هرچه کردم نشد و تو خود بدانی و نشد


امید صادقی

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.