چندیست به دنبال خودم گم شده‌ام دوست

چندیست به دنبال خودم گم شده‌ام دوست
مظنون به آن قصه‌ی گندم شده‌ام دوست

بس خسته از این مرغ هوس بر سر دوشم
حرف دهن جمله‌ی مردم شده‌ام دوست

رفتم به درون تا که بسوزد پرِ دیدار
از شوق سحر در پی انجم شده‌ام دوست

دیدم ته جامم رخ خود در تو دم صبح
تسلیم به آیین مِی و خُم شده‌ام دوست

بستم به کمر آتش زنار چو‌ آن شیخ
در کعبه‌ی مقصد به تو مُحرم شده‌ام دوست



مرضیه شهرزاد

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.