ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | ||||||
2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 |
9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 |
16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 |
23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 |
30 | 31 |
به کی می سپاری
زدودن اشکهای آشفته ام را
که به این بیدادگاهِ زمان
دیگر دل کسی
نمی گرید برای دلِ گریان ما
و نمی تابد رخِ خورشیدی
برای صبحگاهِ بی خورشیدمان
علیزمان خانمحمدی
مثال من از عشق
چنان گربه ای است
که شکارش را در آسمان می بیند
ولی حیف
که دستش به او نمی رسد
علیرضا چریکی
کاش پیچک نیلوفری بودم ارام ارام
به پایت می پیچیدم
وبا ناز ازشانه هایت
بالا می رفتم
وان جا جاخوش میکردم
وارام درگوشت اوای تکیه کن برشانه ام ای شاخه نیلو فرینم سر می دادم
فاطمه قاسمی
بوسیدمت از قاب گوشی درد یعنی این
ویران شدن با یک نگاه سرد یعنی این
هرشب کنارت در خیالم شعر میبافم
دلتنگیات دیوانگی آورد یعنی این
تنها امیدم دست سردم را رها کردی
دنیا شود خالی پس از یک فرد یعنی این
گفتی برو، من بیتو میمردم ولی رفتم
بر مرگ تدریجی کسی رو کرد یعنی این
پاهای من با هرقدم هی سستتر میشد
رفتم ولی لطفا بگو برگرد یعنی این
بعد از تو من از هرچه آدم گشتهام بیزار
در عشق میبازد اگر یک مرد یعنی این
خضرالدین بحری
در تلاطم یک طارونه
نخل پیری را دیدم خندید
و یک آن
پس معرکه ی هولناک
در بی انتهایی آغوشی سرد و سرد
و جاده ای که به انتهای هوش بشریت لعن میداد
سگی به خواب رفته بود
عمیق و سرد و تاریک
و دهانش باز
انگار
هجای هستی اش را می خواست
سراج سهند
داغ دلم از صبا بپرسید
وز خون دل خدا بپرسید
آن کس که به سینه سنگ ما زد
از چیست به ما جفا بپرسید
رفتیم به راه عاشقیها
این راه ز رهنما بپرسید
در گوشه این دلم صدایی است
این زمزمه را شما بپرسید
راز دل رفتگان به دریا
باید که ز ناخدا بپرسید
احوال دل شکستگان را
در موج غم و بلا بپرسید
در غربت اگر امیر و شاهی
احوال ز آشنا بپرسید
مستیم ز باده نگاهت
میخانه رهش ز ما بپرسید
سخت است فراغ دلستانم
این درد مگر ز ما بپرسید
محمدحسن مداحی
جنگ خواهد شد بین من و من بر سر چشمانت
در قحط سالی بوسه و باران ها
نرگس غلامحسینی
افسرده که نه حالتمان گاه خراب است
چون می بزنی عقل کمی رو به سراب است
مجنون شده بودیم نظر بسته و عاشق
عاشق شدن از روی هوس مثل حباب است
یک دیده نظر کرده و صد دیده ببستیم
بی عقل نظر کرده، خودش غرق عذاب است
سیلی زده بر رخ که شود رنگ گل سرخ
خون است دلم رنگ رخم بهر مجاب است
افسون گر و بد طینت و مکار تو بودی
مشکی شدن موی سر از روی خضاب است
ما با دل خود یکه و غمخوار بماندیم
غم خوردن تنهایی ما مثل ثواب است
تصمیم چنین گشت که در عالم فانی
تدبیر شود فلسفه چون چهره نقاب است
عبدالرضا اربابی