پیش چشمانم بمان ای پازن دشت خیال

پیش چشمانم بمان ای پازن دشت خیال
گرمی هرم جنوب و سبزی دشت شمال

بامداد و رقص پای تو قیامت می کند
بین مرزنگوش ها و لاله های بی زوال

رنگ چشمان تو را پیوسته هورا می کشد
صفحه جامانده از تقویم روز و ماه و سال

ای تب آغوش تو آغشته ی بادام تلخ
نقش هر پیراهنت حال و هوای سیب کال

میوه ی باغ کدامین روستای سرحدی
ای تمنایت حرام و ای تماشایت حلال

این تو بودی که به یاد من غزل انداختی
این تو بودی که مرا دادی به کوچیدن مجال

کاش می دانستم از اوضاع نافرجام ایل
کاش می دادی خبر از  آرزوهای محال


علی معصومی

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.