می روی از تو فقط خاطره ها می ماند

می روی از تو فقط خاطره ها می ماند
شعرم از قصرغزل باز تورا می خواند

دیده را شوق فقط دیدن دلبر باشد
شود اشک حسرت از دوری او نچکاند؟

گفته بودم غم خود را به دلت خواهم گفت
غافل از آن که مگر سنگ زبان می داند

آه باحسرت واندوه به هم ساخته تا
داغ دوری تورا بردل من بنشاند

چه کنم بی تودراین هاله حیرانی ها
زندگی دادمرا از چه کسی بستاند؟

بی تو اواره ترین شاعرشهراست غریب
غم دوری تورا دل پس ازاین نتواند

اصغر اروجی

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.