| ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
| 1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
| 6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
| 13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
| 20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
| 27 | 28 | 29 | 30 |
دست از بوسه ما ساده جدا کرد و نباید می کرد
جان شیرین به عبث برد و فنا کرد و نباید می کرد
گفتمتش هستی من خاک درت گفت نیارزد دون است
باور از ما زده تقدیم جفا کرد و نباید می کرد
با که گویم که پناهش به قفس قفل ز داخل بر در
چشم در چشم خطر قلعه رها کرد و نباید می کرد
من نگهبان درش شام و سحر سینه سپر جان بر کف
او سفر بی که دهم اِذن و رضا کرد و نباید می کرد
یا رب از کاتب عرشت کنم ار پرسش و جویم پاسخ
عذر خواهم ز تو این بنده صدا کرد و نباید می کرد
پا به هفتاد و به صدها گنهم معترفم تا امروز
هستم اما گل من گو چه خطا کرد و نباید می کرد
آفرین بر تو احد هستی و اللهُ صمد بی انباز
میل اما به خلایق دل ما کرد و نباید می کرد
هرچه گویم دلکم مثل همه ساکن و بی پروا باش
خشم گیرد ز چه این شعله به پا کرد و نباید می کرد
میخ تابوت تو آن آجر گورت به سرم می کوبید
بهتر از زندگی ام وا أَسَفا کرد و نباید می کرد
مردم از من شده رنجیده و من روی ز آنان گردان
هر یک از ظنّ خودش خوف و رجا کرد و نباید می کرد
من سبکبار تمامت شده ام حلقه یِ تو بر گوشم
شاهم اما ستمش بر ضعفا کرد و نباید می کرد
مجید نیکی