تا که خود را زیر پا گم می کنم

تا که خود را زیر پا گم می کنم
رصد رفتار مردم می کنم
کاسه‌ و پیمانه ام خالی شد و
سر درون حلقه ی خُم می کنم
آرزوهایی برای ......رفتن
شیخهای وادی قم می کنم
پیر دست مردم پر ادعا
زندگی با زور اهرم می کنم
اینچنین گفتن درین صحن و سرا
دست در سوراخ کژدم میکنم
با خزان آرزوهایم کنون
آرزوی نان گندم می کنم
در میان جمله و فهم سخن
حس کوری در توهم می کنم
روزگار مردن دل اینک است
من تفکر بهر چهلم می کنم
سوزن صبر سعید از دست رفت
جستجو در کاه و هیزم میکنم

سعید آریا

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.