ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
27 | 28 | 29 | 30 | 31 |
مرز و محدوداتی دارند کل خلقتها جهان
رمزِ آن گوید لسان الحال تَأَمُّل کن در آن
آدمی در اجتماعات است شکوفا میشود
در خفا رشدی نباشد در عیان افشا شود
فخر نشانی یا که محبوب جمع نیاز اَستا محک
در فُردا ، فردی در جمع اجتماعی گشته حک
آن چه حائل گشته مابینِ تجمع یا تَکی
حد و مرز دارد یقنیا گر بیابی زیرکی
فرد مطلق رب اعلاست جز شَه والامقام
کی بُوَد فردی دوعالم اصلِ یکتایی تمام
زوج خلق گردیده مخلوقات عالم جن و انس
مشتمل بر هم جماد اَستا نُمود هر چه جنس
نیک و بد زوجند یقیناً آن را یک دانی خطاست
چو شب و روزند عیاناً گر یکی خوانی جفاست
خِیر و شَر یا جبر و مختار فرد نباشند در جهان
هر دو زوج اند گر چه دیداری نباشد در عیان
پس میان کل مخلوقات که عقلاً بر حَدی است
حد را حد دانی حدودات را حدودِ محکمی است
آنگَه است عاقل تو خوانند عاقلانِ دل شناس
گوهر افزایند گوهر گردی به فخر آیی تماس
حد نگه داری حدودات را رسی حدِ حدت
قد کشی رعنا بگردی شئانی یابی در قَدَت
حافظ از وقتی به فضل کردگار حَدَش شناخت
نوش دارویی نصیبش شد به دنیا هیچ نباخت
حافظ کریمی