من که دلتنگ توام پای سفر نیست مرا

من که دلتنگ توام پای سفر نیست مرا
سگ به کوی تو گذر کرد و گذر نیست مرا

سر سودای تو دارد نفس باد صبا
چه کنم با دل شوریده که سر نیست مرا

به خیال شب وصل تو دویدم همه عمر
روزگارم همه شب شد و سحر نیست مرا

از که می‌گیری نشان، این دل ماتم زده را؟
برده خاکستر من باد و اثر نیست مرا


فاطمه نادریان

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.