بگذار خودم باشم و دل باشد و یادت

بگذار خودم باشم و دل باشد و یادت
یک حنجره یک زمزمه با چهره شادت

بگذار که در پیچ و خم کوچه بچرخد
یک خاطره یک رایحه یک ذره به بادت


بگذار نصیبم شود ای صبح سعادت
یک پنحره یک آینه از اصل و نهادت


بگذار ببینم که خدا با تو چه کرده!؟
یک ثانیه یک مرتبه از آنچه که دادت

بگذار دلم بسته به گیسوی تو باشد
یک سلسله یک چمبره همپای مرادت

بگذار به هر واژه اسیرت شوم ای جان
یک تبصره یک جوهره با خط مدادت

بگذر در این شبکده هر لحظه بماند
یک شبپره یک زنجره با ماه چکادت


علی معصومی

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.