شبی در خواب دیدم رفتی از پیشم زبانم لال

شبی در خواب دیدم رفتی از پیشم زبانم لال
و من از رفتنت درگیر با خویشم زبانم لال

فقط سنگینی این رفتنت آنجا مرا سوزاند
رقیب م را که می خندید بر ریشم زبانم لال

دو چشم میشیت سهم من و من گرگ را دیدم
که بر دندان گرفته می دَرَد میشم زبانم لال

چنان از درد پچیدم به خود از طعنه مردم
که هرکس دید گفت عقرب زده نیشم زبانم لال

به هر دینی شدی همراه تو بودم مرید تو
مسیحی یا یهودی گر بر آن کیشم زبانم لال

بگفتی بر نحیف صورت تو ریش می اید
رسیده تا به زانو ریش مانند دراویشم زبانم لال

میان آن مخالف های وصل ما یکی سر سخت
بگفتم ربط تو با ماجرا فرمود داییشم زبانم لال

بگفتم مشکلت بامن بگو تا خود بدانم من
زبان بختیاری گفته ای برخلق لیشم من زبانم لال

احمد صحرایی

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.