گلی را آب برد

گلی را آب برد
ماهی پای آب مرد
پرنده اسیر شد
و هیچ کس به نجاتش نرفت
من نگاهی کردم بخشی از کل را دیدم و گفتم عجب صبری خدا دارد
حکمت بود یا صبر نمی دانم
اما قطره اشک گوشه چشمانم گفت
عاقبت تو نیز خاک گل کوزه گران خواهی شد

فریبا صادقی

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.