بر آستانه ی عشقت در آستان جهان

بر آستانه ی عشقت در آستان جهان
سپرده ام دل خود را به دستهای زمان

در  آیه آیه ی چشمت هزار تفسیر است
که ترجمان قشنگی ز عشق کرده بیان

کنون که عشق مجازی چو برگ پاییزی است
تویی نشسته به قلبم در این هجوم خزان

همیشه ناله ی من با سکوت همراه است
حکایت همه ی  قصه های  عشقِ نهان

مرا اسیر گرفتی به لشگر  مویت
ببند دست مرا و بکش کران به کران

به بوسه ختم کن این عاشقانه را حالا
که  ناتمام نماند غزل میان دهان

نوشتم از تو و گیسو و چشم و لبهایت  
و وصف العیش من اینگونه می رسد به بیان

(مقام امن و می بی غش و رفیق شفیق)
حلول  می کند آری همیشه در تو عیان


شهرام_آذین

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.