در جهانی که فقط خاطره‌سازِ تو شده

در جهانی که فقط خاطره‌سازِ تو شده
ذهنِ من لب به لب از حسِّ نیازِ تو شده

خسته از رفتن و هرگز نرسیدن به توام
که چرا زندگی‌ام بسته به نازِ تو شده

گفتم از موی تو تا ساحلِ دریا برسم
غافل از آن که دلم محوِ هرازِ تو‌ شده

در نبودِ تو همه دلخوشی‌ام این شده که
قبله‌ی مشترکی سمتِ نمازِ تو شده

دیدنِ روزِ وصالِ تو شده گرچه محال
در خیالم دلِ من محرمِ رازِ تو شده

مسعود اویسی

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.