از دلم برنمی اید نفس

از دلم برنمی اید نفس
او که رفت
غبار هوایم را نقاشی کرد
نفس هایم در سینه به اسارت رفت
اه
بدون او به سربردن
و او بادگیری به سربردن
دو نقشی است که جانم را ربوده است
هوایی می خوام
که خالی از غبار باشد
تا بتوانم دوباره تنفس کنم

سارا دودانگه

هر تلنگری هر نشانه ای

هر تلنگری
هر نشانه ای
از نبودنت
خنجری ست
بر ثانیه های عمرم
و نمیدانی
چگونه مچاله میشوم
در عذاب وجدانی بی پایان

خاطرات ت
بهترین
حاکمان
قصاص هستند


فریبا کیان

با درد تو اندیشه‌ی درمان نکنم

با درد تو اندیشه‌ی درمان نکنم
با زلف تو آرزوی ایمان نکنم
جانا تو اگر جان طلبی خوش باشد
اندیشه‌ی جان برای جانان نکنم
==========
دیشب که دلم ز تاب هجران میسوخت
اشکم همه در دیده‌ی گریان میسوخت
میسوختم آنچنانکه غیر از دل تو
بر من دل کافر و مسلمان میسوخت

==========
گفتم صنما لاله رخا دلدارا
در خواب نمای چهره باری یارا
گفتا که روی به خواب بی ما وانگه
خواهی که دگر به خواب بینی ما را
==========
وصل تو کجا و من مهجور کجا
دردانه کجا حوصله مور کجا
هر چند ز سوختن ندارم باکی
پروانه کجا و آتش طور کجا

رباعیات ابوسعید ابوالخیر

در میان سهمیه ها

در میان سهمیه ها
اگر خنده
به جای ریش
سهم لب بود
عمر خود را نمی باختیم


مهراب محمدنیا

تمام گل هایم محصول باغ تو

تمام گل هایم
محصول باغ تو
 
باده ام
ارمغان تاک تو

انگشتری هایم
از کان طلای توست

و شعرهایم
امضای تو را در پای خود دارد

ای که قامتت
از بادبان بالاتر
و فضای چشمانت
گسترده تر از آزادیست
تو زیباتری
از کتاب های نوشته و نانوشته من
و سروده های آمده و نیامده ام


نزار قبانی

تَر کن لبت را تا در آغوشم شبی را سِیر..


با منطق عطار می چسبد جهان را طِیر..

«تابو»یِ عاشق ها غریب افتادن از عشق است
تا هفت شهر امشب ضمانت کن مرا از غِیر..

پرواز .. ، رویای ِ نفیسِ آدمیزاد است
پرواز ده روح ِ مرا از مَسلخِ این دِیر..

قاموسِ سبز آفرینش را بخوان با من
سرمایه دارد عاشق از خُنیاگرانِ خِیر ..

داروغه ها در هفت شهرِ عاشقان خوابند
تر کن لبت را تا در آغوشم شبی را سِیر...


مسعود بافقی زاده

در عریانی باغ

در عریانی باغ
به خود لرزیدند
شمشادها

بلبلان در عزم کوچ
واپسین ترنم را
به هوهوی باد سپردند

و قناری ها در محراب عشق
به تیغ برهنه، بال را

آلا شریفیان