اعتراف

زندگی تا شانه های مرگ
تنها یک اعتراف کم داشت

و مرگ
بهای سنگینی بود
بر شانه های عشق

آلا شریفیان

به سوژه فکر نکردم

به سوژه فکر نکردم
فکرم سوژه شد
در هذیان باد
که هاشور می کشید بر آفتاب
در گریز از سایه دیوار

آلا شریفیان

در عریانی باغ

در عریانی باغ
به خود لرزیدند
شمشادها

بلبلان در عزم کوچ
واپسین ترنم را
به هوهوی باد سپردند

و قناری ها در محراب عشق
به تیغ برهنه، بال را

آلا شریفیان