در دو چشمش گناه می خندید

در دو چشمش گناه می خندید

بر رخش نور ماه می خندید

در گذرگاه آن لبان خموش

شعله یی بی پناه می خندید

شرمناک و پر از نیازی گنگ

با نگاهی که رنگ مستی داشت

در دو چشمش نگاه کردم و گفت

باید از عشق حاصلی برداشت

سایه یی روی سایه یی خم شد

در نهانگاه رازپرور شب

نفسی روی گونه یی لغزید

بوسه یی شعله زد میان دو لب


فروغ فرخزاد

اهلیتی در چشمان تو نهفته است؛

اهلیتی در چشمان تو نهفته است؛
که هیچ دیداری را،
پایان پذیر نمی بیند.

اسفندیارشیخی

یک لحظه عشق

یک لحظه عشق
تمامِ یک عمر انتظار را توجیه می‌کند

احلام مستغانمی

گفت: دوستت دارم

گفت: دوستت دارم
من، به گل ها آب دادم!
نمی دانستم عشق های پلاستیکی رشد نمی کنند...

فاطمه زینی

ای غم انگیز ترین درد دو عالم ای عشق

ای غم انگیز ترین درد دو عالم ای عشق
ای زجر آور ترین درد، ای عشق
زیبا ترین حادثه ی هر مرگی ای عشق
تو آنگونه که هستی باش،
نه بیا در من و من را باش
نه آنگونه که پستی ما را ببرد از دنیا باش؛ای عشق.

حاتم محمدی

بوسه ی خورشید آسمان را بیدار نکرد

بوسه ی خورشید
آسمان را بیدار نکرد
من کنار شب
یک ماه میمانم


فاضله هاشمی غزل

از ‌مجاورت خدا می‌آیی؟

از ‌مجاورت خدا می‌آیی؟
تو که تن‌پوشی از مِه بر اندام ‌داری
عطر جنگل می‌دهد خیال سبز فامت
و طعم شراب می‌رسد هم دم
از کلام آتشینت
معترفم به این که به طرز غمناکی
محتاج انعکاس تصویر تو
در برکه شبم و‌ می‌دانم روزی
شعرها برای رسیدن به مقبره‌ام
سینه‌ات را خواهند‌ جُست
که بی‌شک مدفن‌ِ منی!


حامد_نیازی