در گلویم صدای پای زنی ست

در گلویم
صدای پای زنی ست
که قلم شده
و از شعرهای دور دست با عصا می آید؛
انگار هزار ماشه چکانده
بر دهان گنجشک ها
روی دوشِ شقیقه های
قنداق خونینِ تفنگ برنو،
اندوه برگ های تنها را
چگونه دود خواهد کرد؟!
با تبرهایی که از شاخه ها روئیدند
مثل کاغذهای خاکستری
متوسل شده اند به سیگارها
درون حُفره ی ریه های سیاه!


مرتضی سنجری

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.