ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | ||||||
2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 |
9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 |
16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 |
23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 |
30 | 31 |
به احترامِ هر قطاری که از راه میرسد
کلاه برمیدارد از سر
مردی که سالهاست
قطاری دلاَش را بُرده است!
رضا کاظمی
با دلتنگی ات، مرا بیتاب نکن؛ و با بیتابی ات مرا دلتنگ!
تو تکیه گاه منی، تکیه گاه اگر محکم نباشد، تکیه بی معنی است.
با قلبت احساس کن؛ اما با قلبت فکر نکن. بگذار کمی دیگر هم تحمل کنیم؛
همانطور که صدها سال تحمل کرده ایم.
غذای نیم پخته از خام بدتر است؛ زیرا خام، فریب نمی دهد! اما نیم پخته می فریبد.
پس کمکم کن تا پخته بازگردم...
نادر ابراهیمی
امروز در خیابان
کسی از من
آتش خواست
کاش می شد
از جهنمی که
در سینه داشتم
شعله ای هم
به او می بخشیدم ...
((محمد شیرین زاده))
می روی و می دانم
پس از من
تا همیشه
دو تکه ابر سیاه آسمان
چشمهای مرا به خاطرت می آورد
و باران
از چشمهای تو
آغاز می شود ....
شهره_عابد
شاید روزی
یک خیابان غریب
ما را بهم برساند
روزی که بجای دستهامان
عصاهایمان در هم گره خواهد خورد
و حافظه مان
تکه کاغذی ست
فشرده در کیف دستی مان ...
از پشت شیشه های عینک
با شماره ی حسرت های زندگیمان
نه من تو را می شناسم
و نه تو .....
اما آنروز
اگر رسید
حرف بزن
صدایت
هیچگاه از حافظه ی دلم
پاک نخواهد شد
و خواهی دید که اشکهایم
به تو سلام خواهند کرد ....
شهره_عابد
شاید صدای گنجشکی
از شاخهی سپیده نیاید.
شاید که بامداد
خو کرده است با خاموشی.
چشمان بستهات را اما میشناسم
و زیر پلکهایت
بیداری من است که بیتابم میکند.
((محمد مختاری))