هوای کوچه چه خاکستری است

هوای کوچه
چه خاکستری است
زنگ خانه
کدر و
همیشه خاموش
است
می خواهم
دوباره به تو
رو بیاورم
می دانم
مشکل است
در خانه
نه نان دارم
نه دلیلی
برای زنده ماندن دارم
بر روی کاغذ های کاهی
از عشق
از تو
حرف زدن
کاری عبث است
پرده های اتاقم
روز به روز
سیاه تر می شود
چه کسی
می خواهد
در سکوت
ساز بنوازد
هیچ کس نمی داند
می خواهم
دوباره به تو
رو بیاورم


احمدرضا احمدی

درانتهای کوچه پس کوچه های اذر

درانتهای کوچه پس کوچه های اذر
اسمان چه قدر نگران است
باد ها دست از لجاجت برداشته اند
وپرندگان سکوت سردرا میهمان خوان نغمه های پر ازطراوتشان کرده اند
کوهها خسته اما صبور ایستاده اند
و دریاها سردرگم مانده اند
غرقِ در دنیای بی سروته و گذرا.
ومن تنها تراز همیشه
خودم را گم شده ای خوشبخت میبینم
که هنوز با یادِعطرِ یاسِ دلتنگیِ عزیزانم شکوفه ی عشق سبز میشود روی لبانم
یکسال دیگر گذشت
ومن ذره ذره وجود عزیزانم را در خود فراوان احساس میکنم
ونیزار دلم را میزبانِ گلریزانِ غرورِ مردانه اش
اصلا خودم را اسیر لج بازی های بی سروته ام میکنم
ولذتی بس وافر میبرم ازنادیده گرفتن خط قرمزهایش
بگذار یا دیوانه ام کند یا مرا بمیراند این بودن و نبودن های ناموزونش .
یکسال دیگر هم گذشت و من باوردارم که نشستن رد غبار تردید برروی گل های سرخ عشقم بی معناست
کاش میتوانست
بفهمد
غم میگذرد
شب و روز های بی او می ایند و میروند وتمام اتفاقات هستی ناپایدار هستند
اما شعله های اتش عشقش تا ابد درقلب من ماندگار
ومن بی خیال شمردن تارهای سفیدِ موهایی میشوم که حاصل بی مهری های قصه ی عشقی ناسرانجام هستند
و ساده لوحانه درتلاشند
چروکهای روی چهره ام را مخفی کنند.
باتمام این تفاسیر
شیرین و گاه تلخ
اذر 1400 را بدرقه میکنم با روی خوش
اما حس زیبای دوست داشتنم را نه.


لعیاقیاثی

زیر آسمان کبود

زیر آسمان کبود
سال هاست
آواره چشمان بی قرار تو گشته ام؛
عزیزِ شعرهای من
بگذار کشورم
چهارخانه های پیراهن اَت باشد

همچون شهری که
دروازهِ پایتخت سرزمین اَش
دکمه های تن پوش تو هستند!

مرتضی سنجری

کسی چه می داند

کسی چه می داند
من امروز چند بار فرو ریختم
چند بار دلتنگ شدم
از دیدن کسی که
فقط پیراهنش شبیه تو بود

گاهی اوقات حسرت تکرار یک لحظه
دیوانه کننده ترین حس دنیاست


ژوآن هرییس

مردی پیاده آمده تا روستای تو

مردی پیاده آمده تا روستای تو

شعری شکفته روی لبانش برای تو

آورده لهجه های پُر از دود شهر را

آرام شستشو بدهد در صدای تو

یک استکان طراوت گل های تازه دم

یک لقمه آفتاب سحر ناشتای تو

هر چار فصل، دامن چل تکه ات بهار

هر هشت روز هفته دلم مبتلای تو !

در کوچه باغ های نشابور و "باغرود"

پیچیده ماجرای من و ماجرای تو

گه گاه اگر که سر به هوا می شوم چه عیب؟

گه گاه می زند به سرِ من هوای تو

جسم مرا بگیر و در خود مچاله کن !

خواهد چکید از بدنم چشم های تو


- علیرضا بدیع

بگذار در آغوش تو آرام بگیرم

بگذار در آغوش تو آرام بگیرم

از جذبه ی چشمان تو الهام بگیرم

دریای منی این همه بی وقفه و زیبا

من ساحلی لب تشنه ام و کام بگیرم

چشمان تو تاکی ست پر از مستی انگور

از شط شراب تو منم جام بگیرم

عمری ست دلم گمشده در عمق نگاهت

بگذار سراغ از دل گمنام بگیرم

آمیزه ای از شعری و شوری و تماشا

باید که من از عشق تو سرسام بگیرم

لبخند بزن،شعر بپاش حضرت ماهم

بگذار در آغوش تو آرام بگیرم


- رضاقریشی نژاد