وقتی خدا بهشت معطر درست کرد
از برگ گل برای تـو پیکر درست کرد
می شدکه مهربان وپرازعشق وبا وفا
اما تو را بـه شیوه ی دیگر درست کرد
یعنـــی برای عشوه ی خونریزت ای عزیز
ابرو نساخت ، تیغه ی خنجر درست کرد
او قصد خیر داشت که زیبایت آفرید
اما قشنگ بودن تو شر درست کرد
بالا بلند من تــو کجایــی و من کجا ؟
ما را مگر نه اینکه برابر درست کرد ؟
دانست که تا ابد به تو هرگز نمی رسم
روز ازل دو چشـــم مرا تــــر درست کرد
با چند استـخوان قفس سینه ی مرا
زندان بی دریچه و بی در درست کرد
تا خویش را همیشه بکوبد به سینه ام
قلب مـرا شبیـــه کبــــوتر درست کــرد
این شعر هم که مملو از اشک و آه شد
باید دوباره خــــط زد و از سر درست کرد
دیوار سکوت لبانت ترک خورده
خودم را حبس کرده ام
در تنگنای اذکار زبانت،
شاید لحظه ای ترحم باران
بر جانم ممکن شود
و غزلی ناب بوسه زند
در این ظلمت کویر
بر پیاله ی چشمان ستاره ها!
مرتضی سنجری
مگر از عشق می توان برید
وقتی پایِ چشم های تو
در میان باشد..
نیلوفر_ثانی
همیشہ یہ چیزے واسہ
بہ دست آوردن داشتہ باشید
یہ چیزے واسہ جنگیدن
مهم نیست مادے و غیر مادیش
یہ چیزے واسہ خواستن داشتہ باشید
اونجا کہ احساس بے نیازے میکنے
اونجا کہ دلت هیچے نمیخواد،از دست میرے...
من گمان میکردم که برای دلباخته کردنش باید لبخند برلبانش بنشانم،
ولی هربار که میخندید این من بودم که عاشقش میشدم ..
ماریانو رومور
گاه میپرسند از من، عاشقش هستی هنوز؟
بی تفاوت بودنم را گریه میریزد به هم!
فرامرز عرب عامری