از کوچه‌های شهریور عبور کنم

از کوچه‌های شهریور
عبور کنم
عابری می‌شوم
که قدم ، قدم
پاییز را
نفس می‌کشد

لا به لای درختانی که
هوای باران دارند

سیده مریم وهابی

تنها با عشق تو را به مبارزه می‌خوانم

تنها با عشق
تو را به مبارزه می‌خوانم
میان لحظه‌ای و لحظه‌ای دیگر

آنگاه تو پیروز می‌شوی
و عشق در برابرت شکست می‌خورد

ای روزگار

هان
 من نامه‌ام را برای تو می‌نویسم
تا اعتراف کنم که تو سلطان عالمی
تو می‌زیی تا همه چیز را
کامل بمیرانی

غادة السمان
مترجم : عبدالحسین فرزاد

دوستت داشتم

دوستت داشتم
گویی هنوز هم دوستت می‌دارم
و این احساس مدتی پابرجاست
اما بگذار عشقم
بیش از این تو را نیازارد

آرزویم این نیست که سبب درد و رنج تو باشم
دوستت داشتم و  با تو شناختم نومیدی را
رشک و شرم را ، اگرچه بیهوده

در جستجوی عشقی لطیف‌تر و حقیقی‌تر از عشق من باش
چرا که خدا به تو  بخشیده
فرصت دوباره عاشق شدن را


الکساندرپوشکین
مستانه پورمقدم

می دانستم که برای معشوقه باید گل خرید

می دانستم که برای معشوقه
باید گل خرید
اما ما گرسنه بودیم
پولی که برای خرید گل کنار گذاشته بودیم
را خوردیم

ییلماز گونی

پنجره‌ها عشق را دوره می‌کنند

پنجره‌ها
عشق را دوره می‌کنند
در واپسین روزهای شهریوری که
به باران رسیده است ؛
در "جنگ و صلحی "
در حال گذار
میان بودن و نبودن
هنوز می‌توانم
نگاهم را
به بیرون بدوزم
و تو را
از لا به لای برگ‌هایی
که قرار ندارند
به شعرهایم برسانم

سیده مریم وهابی

هر چه سعی می کنم

هر چه سعی می کنم
بیشتر خودم را تصور کنم
بیشتر
تمام می شوم...!


بهرام شریفی

از تو شروع‌ شده‌ام

از تو شروع‌ شده‌ام
مثل یک شعر عاشقانه
بریده بریده نفس می‌کشم
پیراهن سرخ می‌پوشم

از تو شروع‌ شده‌ام
مثل یک شعر عاشقانه
بریده بریده نفس می‌کشم
پیراهن سرخ می‌پوشم
و می‌گذارم گوشه‌های دامنم در باد برقصد

تو هم آتشی بر پا کن
در صحن جنگلی تن ما
تا با صدای پرهیجان پرندگان تپنده
به دور آتش
بومی برقصیم
دور از چشم گیتارهای آویخته بر دیوار
و مجسمه‌های روی میز در اتاق‌خواب

من این زمین نرم را
بیشتر از تخت خواب دونفره دوست دارم


زینت نور شاعر افغانستان

سرشارم از خیال ولی این کفاف نیست...

به قول محمدعلی بهمنی
.
.
.
.
.
.
سرشارم از خیال ولی این کفاف نیست...