شاید حق داشتند عشق را

شاید حق داشتند
عشق را
تنها لابه‌لاى کتاب‌ها جاى دهند،
شاید عشق
جاىِ دیگرى نمى‌توانست دوام بیاورد...

تمام مردان این شهر شاعرند باور کن!

تمام مردان این شهر شاعرند
باور کن!
حالا یکی شعر می‌نویسد
یکی نشانی تمام گل فروشی‌ها را می‌داند
یکی از سر کار زنگ می‌زند
و یکی هم لابلای خریدهای روزانه
یک کرم مرطوب کننده دست می‌خرد!

تمام مردان این شهر شاعرند
و می‌دانند زیباترین شعری
که تاکنون یک مرد سروده است
خنده‌ی یک زن است..

#مرتضی_شالی

ای در دل من نشسته بگشاده دری

ای در دل من نشسته بگشاده دری

جز تو دگری نجویم و کو دگری


با هرکه ز دل داد زدم دفعی گفت

تو دفع مده که نیست از تو گذری


"مولانا"

عشق ، شاید ... جایی است !

عشق ،
شاید ...
جایی است !
برای ارامش
برای دلدادن
برای دل بستن
و چه جایی
امن تر ...
از اغوش یار .


مهدی_قاسمی_نسب

من هم اگر ، ببخشم ...

من هم اگر ،
ببخشم ...
بعید میدانم !
خدای من بگذرد
از قلبی که ،
چنین شکستی .


مهدی_قاسمی_نسب

من بی تو یک واژه‌ی ساده بیش نیستم

من بی تو یک واژه‌ی ساده بیش نیستم
اما کنارت ، همچون یک کتاب عاشقانه آرام میشوم
ورق بزن مرا که سطر به سطرم
پر از دوستت دارم است ...


اگر میخواهی از حالِ من بدانی سخت نیست!

اگر میخواهی از حالِ من بدانی
سخت نیست!
تصور کن کسی را که هر روز چند بار
و هر‌ بار چند ساعت
روبروی پنجره می ایستد
و کسی که نیست را به خاطر می‌آورد
کسی که نیست
کسی که هست را
از پای در می‌آورد ...

من مرغ بی ترانه ام آزاد کن مرا

من مرغ بی ترانه ام آزاد کن مرا
ویرانه ی زمانه ام آباد کن مرا
شبها غم تو همدم تنهایی منست
همراه غم بیا و شبی شاد کن مرا

مهدی_سهیلی