| ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
| 1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
| 6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
| 13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
| 20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
| 27 | 28 | 29 | 30 |
دوریات همان چهار فصل زندگیست
زمستان...زمستان...زمستان
و"پاییز" که همان زمستان بزک شدهایست
که برای رنگ کردن روزهای زندگیام میآید
بهار و تابستان با تو کوچ کردند
من ماندهام و چهار فصل تکراری
با دوهوای سرد و دلگیر.
سوسن_شیخ_محبوبی
تو رفتی..
و من همچنان با دو فنجان چای منتظر نشسته ام..
روی همان صندلی و همان قرار آخر
در ازدحام جمعیت
چنان در تکاپوی دیدنت چشم میگردانم
گویی بدنبال حبه قندی برای شیرینی چایَم رفتهای
همینقدر ساده، همینقدر منتظر
همینقدر خوشبین و همینقدر چشم به راه
سوسن_شیخ_محبوبی
شاید این را شنیده ای که زنان
در دل « آری » و « نه » به لب دارند
ضعف خود را عیان نمی سازند
رازدار و خموش و مکارند
آه، من هم زنم، زنی که دلش
در هوای تو می زند پر و بال
دوستت دارم ای خیال لطیف
دوستت دارم ای امید محال
و زخمهای من همه از عشق است
از عشق، عشق، عشق
فروغ فرخزاد
گاهی آدم به دروغ متوسل میشود تا طرف را نیازارد ،
ولی فکر نمیکنم اثرش ثمربخش باشد ،
درد شدید ناشی از شنیدن حقیقت ناپدید میشود ،
حال آنکه درد عذاب آور دروغ باقی میماند ،
این دردیست که آدم را میخورد.
و کاش در این جهان
مردهگان را
روزی ویژه بود،
تا چون از برابرِ این همه اجساد گذر میکنیم
تنها دستمالی برابرِ بینی نگیریم:
این پُر آزار
گندِ جهان نیست
تعفنِ بیداد است...
سکوت زمزمه می کند
و باغی که با حضور تو
صدای پرنده هایش را می شنیده ام...
دست هایی دهان دلم را گرفته
آرام می نویسم دوستت دارم
تو بلند بخوان
انگار روی پل هوایی ایستاده ای
من خودم را ازاین طبقه هم پرت کنم
تا کلمه ها هستند
نفس می کشیم
ماهی ها با خودکشی نمی میرند
نگاه کن
سال هاست
کسی مرا نمی بیند
و دستکش هایم هنوز گرمند
دست هایم امّا نیست
اهمیتی ندارد
تو بلندبخوان
انگار روی پل هوایی ایستاده ای...
# دنیا غلامی
