هر چیزی آنجا پنهان است، می دانیم

هر چیزی آنجا پنهان است، می دانیم

هنگامی که رودخانه از یخ پوشیده‌ است،
از خطاهایی بپرس که بدان مرتکب گشته‌ام،
از کرده هایی که موسوم به زندگی گشت،
و نکرده هایی که در خیال،کاهلانه سر می رسند،
برخی به علاج می مانند،برخی چون درد،
از عشق و بیزاری بپرس،که فرقش در بدترین حالت چیست،
گوشم با تو خواهد بود.

می توانیم چشم انتظار بازگشته،
به نظاره ی رودخانه ی خاموش بنشینیم،
هر چیزی آنجا پنهان است، می دانیم.
آمدن ها و رفتن ها، از دوردست ها،
که پیش از ما خاموشی را در خود جای داده اند.
کلام من است،
آنچه بر زبان رودخانه جاریست.
شاعر: ویلیام استفورد

من پاره پاره‌های تو را جمع خواهم کرد

من پاره پاره‌های تو را جمع خواهم کرد
و خود در تو خواهم خفت
و تو در من خواهی رویید.

شیرکو بیکس

معنی عشق چیست؟

معنی عشق چیست؟

از فردیت خود دست شستن
با چشم دیگری دیدن
با گوش دیگری شنیدن
دو تن باشی و در واقع یک تن
چنان به هم آمیخته و مجذوب
که ندانی تویی یا دیگری
پی در پی حیران و پی در پی تابنده
به هم فشردن خاک ، دریا و آسمان
و هر آنچه در آنهاست
و خلق موجودی چنان تام و تمام
که بی نیاز از جذب عنصری دیگر باشد

آماده ایثار در هر لحظه
رهایی از شخصیت برای یافتن چیزی ورای آن
معنای عشق همین است
شاعر:تئوفیل_گوتیه

همیشه حق با اونیه که وقتی صدات میزنه،

همیشه حق با اونیه که وقتی صدات میزنه،
.
.
.
.
.
.
.
یه جون به جونت اضافه میشه....

در کلک بازی‌تان خارجیان حیرانند

در کلک بازی‌تان خارجیان حیرانند
هر چه دزد است سرِ گردنه سرگردانند

منشأ فتنه کجا موی زنان است ای شیخ؟
تا نگهدارِ خزانه فقط آقایانند..!؟

عدّه ای مثل منِ ناشی ، از اوّل عمر
پیش هر بی‌پدری پاچه نمی‌خوارانند

عدّه‌ای نیز از این حرفه به جایی نرسند
پاچه خارند ولی خوب نمی‌مالانند

آن کسانی که از این راه ترفّی کردند
مطمئن باش که از جمع ریاکارانند

جالب این جاست که با این همه تبلیغ ز دین
آن‌چه در کشور ما نیست ، مسلمانانند


دست فرمان تو ای شیخ شده موجب این
که مریدان شما عازمِ تُرکستانند

شعر من شامل افراد زیادی‌ست ، ولی
نام اگر ذکر نکردم ، خودشان می‌دانند

به « قول حسین پناهی »

به « قول حسین پناهی »
اگر وقت نداری احوالم را بپرسی
درکت می‌کنم
اگر وقت نداری با من صحبت کنی ، درکت می‌کنم
اگر وقت نداری مرا ببینی ، درکت می‌کنم
اما اگر بعد از تمام اینها دیگر دوستت نداشتم
اینبار نوبت توست که درکم کنی ...

خستگی و حوصله نداشتن که

خستگی و حوصله نداشتن که به معنای دوست نداشتن نیست ،
آدمها حق دارند گاهی کلافه باشند و دلشان تنهایی بخواهد ،
مگر مادرها وقتی از شیطنت و لجبازی بچه هایشان خسته میشوند
و میگویند دیگر دوستت ندارم چیزی از دوست داشتنشان کم میشود؟
یا پدرها که گاهی یادشان میرود با بچه هایشان بازی کنند
و آنهارا ببوسند دوست داشتنشان تمام شده است؟
من هم دوستت دارم ، حتی وقتی یادم میرود در طول روز
با پیام های عاشقانه حالت را خوب کنم یا گاهی که
چایَت را داغ میخوری فراموش میکنم چشم غٌره بروم
و مجبورت کنم برای سرد شدنش صبر کنی
یا وقتی لباس جدیدت را نشانم میدهی
نمیگویم چرا بی من برای خودت خرید کرده ای...
تمام عصرهایی که آمدی و در آغوش نگرفتمت ،
بد اخلاق بودم و دلم تنهایی میخواست ، تمام شب هایی که
برایت شعر نخواندم و بیدار نماندم که بخوابی و نگاهت کنم ...
تمام این وقت ها عشقت مثل باران بر سرم میبارید اما جانِ دلم ،
آدم گاهی یادش میرود عاشقی کند ، نه اینکه عاشق نباشدها
اتفاقا خیلی عاشق است اما حالِ حوصله اش ابریست
و ترجیح میدهد عشق را پشت ابرِ اندوهش پنهان کند تا
آفتاب سرزندگی و نشاط دوباره بتابد.
اینجور روزها برای همه ی آدمها اتفاق می افتد چون هیچکس
آنقدر قدرتمند نیست که حالَش همیشه خوب باشد
و دوست داشتن را مدام زمزمه کند ، کاش حال بدِ هم را درک کنیم
و خستگی و بی حوصلگی را پای بی علاقگی نگذاریم...
.
راستی جانِ دلم
حتی وقتی حال حوصله ات ابریست
دوستت دارم...

نه آغازی داشت،آمدنت

نه آغازی داشت،آمدنت
نه پایانی داشت،رفتنت
چه بی نهایتی ساخت
از تو
عشق....


لیلا_خراسانی_فر

من معشوقه خوبی نیستم!

‏من معشوقه خوبی نیستم!
‏اما ‏یک نفر، ‏یک روز
مرا باتمام نابلدی هایم
‏دوست خواهد داشت!