| ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
| 1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
| 6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
| 13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
| 20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
| 27 | 28 | 29 | 30 |
گفتے ڪـہ تـمـامِ طـولِ شـب بیدارے
خـاڪـسـتـرِ داغِ هـر پُـڪِ سـیـگـارے
پـایـان بـدہ ایـن مـقـدّمــہ چیـنـے را
رُڪ باش، بگو بـہ مـن چـہ حسّے داری؟
" زهرا موسے پور "
مرد عاشق که شد، یک کودک حسود دیوانه می شود!
می تواند حتی به هوا حسادت کند! به باد که لای گیسوان دلبر می پیچد،
به شب که او دوستش دارد، به ماه که وقتی میتابد دلبر نگاهش می کند و شاید بوسه ای برایش می فرستد،
به باران که دستان او را می بوسد،
به فنجان چای که لبان یار آن را می بوسد،
به پیرمرد غمگینی که دلبر دستش را می گیرد و از خیابان ردش می کند،
به گربه ها حتی به سگ قشنگ دوست مشترک که یار دوستش دارد!
مرد که عاشق شد، حواس دلبر که به او نباشد، تیغ تیزی می شود بر رگ های خویش.
اگر مردی را عاشق کردی، حواست به اشک هایی که بیصدا به درون می ریزد باشد .
مردها زودتر از دریاچه ها خشک میشوند ...
#حمید_سلیمی
یادَتــــــ را
به سمت چپ سیـــــنه ام
سنجاق می کنم
بی تــ❤️ــــو نبض می ایستد . . .
در بگشایید
شمع بیاورید
عود بسوزید
پرده به یک سو زنید از رخ مهتاب
شاید
این از غبار راه رسیده
آن سفری همنشین گم شده باشد
هوشنگ ابتهاج
زندگی را باید از گرگ آموخت و بس
گرگ با همنوعانش شکار می کند
خو میگیرد زندگی می کند
ولی چنان به آنان بی اعتماد است که شب هنگام خواب ،
با یک چشم باز می خوابد
شاید گرگ معنی رفاقت را خوب درک کرده است...

از تمام خنده ها،
آن را بِستای
که جانشین گریستن شده است...
نادر ابراهیمی / بار دیگر شهری که دوست میداشتم