ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | ||||||
2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 |
9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 |
16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 |
23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 |
30 | 31 |
می گردم در خاطره ها
جایی در آن ها نداری
در دایره المعارف ها جستجو می کنم
عکسی از تو در آن ها نیست
در واژه نامه ها نگاه می کنم
نامی از تو نیست
نگاهی به خود می کنم
تورا می بینم
جز من جایی برایت نمانده ، می بینی ؟
روحمان آبستن یک قرن تنها بودن است....
طفل حسرت نوش ما دنیا نمیاید رفیق....
دست هایت را خودت"ها"کن اگر یخ کرده اند...
هضم دلتنگی برای موج آسان نیست...
آب دریا بی سبب بالا نمیاید رفیق..
از پله های یک ساختمان بلند
بالا رفتم.
حتی
فکر برگشت خسته ام میکرد!
تو چطور از این همه
"دوست داشتن" برگشتی?!
همیشه
کوتاهترین عاشقانه یک زن همین است....
"برایت چای بریزم"
1
یکشب با تو تنها بودم
یکعمر بیتو
تنها !
2
سالهاست رفتهای و من
هنوز به خودم میلرزم
درست مثلِ شاخهای که چند لحظه قبل
پرندهاش پریده باشد!
3
آرام شدهام
مثل درختی در پاییز
وقتی تمام برگهایش را
باد برده باشد!
4
میانِ خنده و گریه
همیشه معلَّق استْ دلقک،
درست مثلِ اناری شکفته
بهوقتِ چیده شدن!
گمانم عاشقی هم مثل من خون جگر خورده
تو سنگی را رها کردی که بر این بال و پر خورده
خودت گفتی جدایی حق ندارد بین ما باشد
کجایی تا ببینی که جدایی هم شکر خورده
نمی دانم کجا باید بیفتم از نفس دیگر
درختی را تجسّم کن که از هر سو تبر خورده
غم انگیزم، دلم چون کودکی ناشی ست در بازی
که از لبخندهای تلخ استهزاء سر خورده
شبیه پوشه ای در دست مردی گیج و مبهوتم
به خاک افتاده ام، در راه او بر صد نفر خورده
هوایم بی تو همچون حال ورزشکار دلخونی ست
که در دیدار پایانی به اسرائیل بر خورده
سید سعید صاحب علم