هر که تشویش سر زلف پریشان تو دید

هر که تشویش سر زلف پریشان تو دید
تا اَبد از دل او فکر پریشان ننشست...
مولانا

خنک آن دم که نشینیم در ایوان من و تو

خنک آن دم که نشینیم در ایوان من و تو

به دو نقش و به دو صورت به یکی جان من و تو

داد باغ و دم مرغان بدهد آب حیات

آن زمانی که درآییم به بستان من و تو

اختران فلک آیند به نظاره ما

مه خود را بنماییم بدیشان من و تو

من و تو بی‌من و تو جمع شویم از سر ذوق

خوش و فارغ ز خرافات پریشان من و تو

طوطیان فلکی جمله شکرخوار شوند

در مقامی که بخندیم بدان سان من و تو

این عجبتر که من و تو به یکی کنج این جا

هم در این دم به عراقیم و خراسان من و تو

به یکی نقش بر این خاک و بر آن نقش دگر

در بهشت ابدی و شکرستان من و تو

- مولانا -

شب باش : در پوشیدن خطای دیگران

شب باش : در پوشیدن خطای دیگران
زمین باش : در فروتنی
خورشید باش : در مهر و دوستی
کوه باش : در هنگام خشم و غضب
رود باش : در سخاوت و یاری به دیگران
دریا باش : در کنار آمدن با دیگران
خودت باش : همانگونه که می نمایی...
ﻫﺮﮔﺰ ﺩﺭ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺍﯾﻦ ﺩﻭ ﺭﺍ ﺍﺑﺮﺍﺯ ﻧﮑﻨﯿﺪ:
ﺍﻭل ﺁﻧﭽﻪ نیستید، ﺩﻭﻡ ﻫﻤﻪ ﯼ ﺁﻧﭽﻪ ﻫﺴﺘﯿﺪ.
همیشه یادمان باشد که نگفته ها را میتوان گفت
ولی گفته ها را نمیتوان پس گرفت..
چه سنگ را به کوزه بزنی
چه کوزه را به سنگ بزنی .
همیشه شکست با کوزه است.

در پرده‌ی دل خیالِ تو رقص کند

در پرده‌ی دل خیالِ تو رقص کند
من رقصِ خوش از خیالِ تو آموزم !

#مولانا

-ماچاره‌ۍعالمیم و بیچاره‌ۍتو

چقدر قشنگ گفت موݪانا

اونجایے ڪه میگھ:
-ماچاره‌ۍعالمیم و بیچاره‌ۍتو

چون سوی من میل کنی

چون سوی من میل کنی
روشن شود چشمان من...


[مولانا]

مولانا شمس را گفت:

مولانا شمس را گفت:
پس زخم هایمان چه؟!

و او پاسخ داد:
نور از محل آنها وارد میشود

آنکه بی یار کند یار شود یار تویی

آنکه بی یار کند یار شود یار تویی

آنکه دل داده شود دل ببرد باز تویی

حیران شدم در کار تو ،درمانده از رفتار تو

حیران شدم در کار تو ،درمانده از رفتار تو
هم می گشایی پای را، هم قفل و بستم می کنی
#مولوی

هر کسی را همدم غم ها و تنهایی مدان

هر کسی را همدم غم ها و تنهایی مدان

سایه دنبال تو می آید ولی همراه نیست

مولانا